گفتگو درباره واژه گزارش تخلف امدن نویسه گردانی: ʼMDN امدن . [ اِ دِ ] (اِخ ) ۞ شهری است در آلمان در ایالت هانور ۞ . رجوع به لاروس بزرگ شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۸۰ مورد، زمان جستجو: ۱.۴۱ ثانیه واژه معنی خبر آمدن خبر آمدن . [ خ َ ب َ م َ دَ ] (مص مرکب ) اطلاع آمدن . از مطلبی آگهی بدست آمدن . مطلع شدن : بعاقبت خبر آمد که مرد ظالم مردبسیم سوختگان زرنگا... چیر آمدن چیر آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) چیره شدن . پیروز شدن . فاتح گشتن . غالب آمدن . رجوع به چیر و چیره شود. پیدا آمدن پیدا آمدن . [ پ َ/ پ ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) آشکارا شدن . ظاهر گردیدن . نمودار گردیدن . پدید آمدن . حاصل شدن . معلوم گشتن . از نهان بعیان آمدن . از... تب آمدن تب آمدن . [ ت َ م َ دَ ] (مص مرکب ) رسیدن تب . تب آمدن کسی را؛ گرفتار تب شدن . تب کردن : همسایه شنید آه من گفت خاقانی را مگر تب آمد. خاق... پس آمدن پس آمدن . [ پ َ م َ دَ ] (مص مرکب ) پس آمدن با...؛ غلبه کردن بر. حریف شدن به .برابری کردن با : من از پس او برنمی آیم .- پس آمدن (مطلق ... پیش آمدن پیش آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) نزدیک آمدن . نزدیک شدن . تقدم . (منتهی الارب ). به حضور درآمدن . پیش روی آمدن . مقابل آمدن . اقبال . استقبال ... بکار آمدن بکار آمدن . [ ب ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) مفید بودن . فایده داشتن . (ناظم الاطباء). لازم بودن : چنین پاسخ آوردش اسفندیارکه گفتار بیشی نیاید بکار.... بند آمدن بند آمدن . [ب َ م َ دَ ] (مص مرکب ) بازایستادن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). چون بند آمدن زبان . || قطع شدن (مایع از جریان ). (فرهنگ ... به آمدن به آمدن . [ ب ِه ْ م َ دَ ] (مص مرکب ) خوب شدن . (ناظم الاطباء). خوش آمدن . کامران شدن . (آنندراج ).خوب شدن . نیک شدن . (فرهنگ فارسی معین ) ... بس آمدن بس آمدن . [ ب َ م َ دَ ] (مص مرکب ) کافی بودن . بیشتر با کس و چیز همراه است .- بس آمدن با کسی ، بر کسی ، به کسی ، از کسی ؛ کافی بودن در زو... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۲۸ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود