اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

امدن

نویسه گردانی: ʼMDN
امدن . [ اِ دِ ] (اِخ ) ۞ شهری است در آلمان در ایالت هانور ۞ . رجوع به لاروس بزرگ شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۸۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
عیان آمدن . [ م َدَ ] (مص مرکب ) آشکار شدن . هویدا گشتن : چندان بمان که ماه نو آید عیان ز شرق وز سوی غرب شمس تلالا برافکند.خاقانی .
عیب آمدن . [ ع َ / ع ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) نقص و آهو متوجه شدن . منسوب به عیب و نقص گشتن : عیب ناید بر عنب چون بود پاک و خوب و خوش گرچه ...
غالب آمدن . [ ل ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) چیره شدن . مسلط شدن در سخن و مناظره و نزاع و جدال : اگر جاهلی به زبان آوری و شوخی غالب آمد عجب نیس...
غبن آمدن . [ غ َ م َ دَ ] (مص مرکب ) دریغ آمدن : غبنم آمد که اژدهای سپهرتهمت کینه برنهاد به مهر.نظامی .
سبک آمدن . [ س َ ب ُ م َ دَ ] (مص مرکب ) زود آمدن . با سرعت آمدن : انتظار نان ندارد مرد سیرکه سبک آید وظیفه یا که دیر.مولوی .
سپید آمدن . [ س َ / س ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از ظاهر و نمودار شدن . (آنندراج ) : به پیش طره اش تأثیر نتواند سپید آمدبغیر از پختگی ظاهر نشد...
ستم آمدن . [ س ِ ت َ م َ دَ ] (مص مرکب ) بر کسی ستم رفتن . آسیب رسیدن : بروزگار امیر عادل سبکتکین رضی اﷲ عنه هم چنین تضریبها ساخته بودند ...
زخم آمدن . [ زَ م َ دَ ] (مص مرکب ) زخم وارد شدن . جراحت رسیدن . مجروح شدن . خسته گشتن از زخم : پس ابن عبیدة الحرث که زخمش آمده بود بمر...
زشت آمدن . [ زِ م َ دَ ] (مص مرکب ) بدجلوه کردن . قبیح بودن . مکروه و نازیبا عرضه شدن : چو علمت هست خدمت کن چو دانایان که زشت آیدگرفته ...
زوال آمدن . [ زَ م َ دَ ] (مص مرکب ) از بین رفتن : گفت ای پسر شکر حق بجاآور، ناسپاسی مکن تا زوال نیاید. (قصص الانبیاء ص 157). فی الجمله د...
« قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۲۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.