اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اهو

نویسه گردانی: ʼHW
اهو. [ اُ هََ / هُو ] (صوت ) آوازی که تعجب را بدان بیان کنند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
شاخ آهو. [ خ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بمعنی کمان تیراندازی باشد. (برهان قاطع). کنایه از کمان است . (آنندراج ) (غیاث ) (انجمن آرا) : چو بر...
آهو پای. تُندرو همچون آهو. شاید نیز صفتی باشد برای بانوانی که ساق پاهایشان زیباست، همچون ساق پا های آهو که در ادبیات فارسی زبانزد است به زیبائی (همچون...
آهو روش. {آ رَ وِ}. (ص. مر.). پیکی تیز رو. آنکه به تک رود تیز تک، باد پا. تند رو. سوی مَنِ وَحشی صِفَتِ عَقل رمیده آهوروشی کَبک خَرامی نفرستاد حافظ
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
ضامن آهو. [ م ِ ن ِ ] (اِخ ) نزد عوام لقب حضرت امام رضا (ع ). ضمانت از آهو منسوب به علی بن الحسین علیهماالسلام نیز هست . (حبیب السیر چ ته...
آه و دم . [ هَُ دَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) (از: آه ، اسم صوت حاکی حَسرَت + دم ، نفس ) آدمی آه است و دم ؛ یعنی مردن آدمی در هر لحظه ممکن...
نافه ٔ آهو. [ ف َ / ف ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ناف مشکین آهو. نافه : خاک آن ره که سگ کوی تو بگذشت بر اوشیرمردان را از نافه ٔ آهو ک...
آه و واه . [ هَُ ] (اِ مرکب ، ازاتباع ) اسم صوت علامت اعجاب و تحسین و بدیع شمردن .- آه و واه کردن ؛در تداول زنان ، چشم زخم و عین الکمال ر...
پوست آهو. [ت ِ] (اِ مرکب ) ۞ جلد آهو: کاغذ پوست آهو؛ کاغذی که از چرم آهو کنند و آن در قدیم متداول بوده است .
بر شاخ آهو. [ ب َ خ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) وعده ٔ دروغ و معدوم را موجود نمودن بدروغ و خبرهای بی بنیاد. (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ). ا...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.