ایمان . (ع مص ) ائمان . اعتمادکردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || زنهار دادن و بی بیم گردانیدن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در امن قرار دادن کسی را. (از اقرب الموارد). امن گردانیدن . (تاج المصادربیهقی ). ایمن گردانیدن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) (غیاث اللغات ). || فروتنی نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تصدیق کردن کسی را و گرویدن به او و قبول شریعت وی کردن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). تصدیق کردن کسی را و در انقیاد او درآمدن . (از اقرب الموارد). گرویدن و تصدیق کردن . (از مصطلحات عرفاء دکتر سجادی ). گرویدن . (غیاث اللغات ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). || (اِمص ) گِرَوِش . باورداشت .اعتقاد. مقابل کفر. (فرهنگ فارسی معین ). تصدیق . نقیض کفر. (از اقرب الموارد). تصدیق . (تعریفات ) (مجمل اللغة). || اعتقاد به جنان و اقرار به لسان و عمل به ارکان و اظهار خشوع و فروتنی و قبول شریعت . (ناظم الاطباء). اعتماد و اقرار و اعتراف و اعتقاد و دین و مذهب و آئین و راستی و خلوص در دین . (ناظم الاطباء). مقابل کفر است . (از فرهنگ مصطلحات عرفاء دکتر سجادی ). || ایمان در شرع عبارتست از اعتقاد بقلب و اقرار به زبان . گفته شده هر کس شهادت بدهد و عمل نکند و معتقد هم نباشد او منافق است و کسی که شهادت بدهد و عمل نکند و معتقد باشد او فاسق است . هر کس شهادت هم ندهد او کافر است . (تعریفات ). در شرع تصدیق به دل و اقرار به زبان وحدانیت خدای تعالی را و حقیقت پیغمبر علیه السلام را. (مؤید الفضلاء). نزد اهل شرع تصدیق بکل ماجاء به النبی است و ارکان و مظاهر آن اقرار بلسان و تصدیق بدل و عمل به ارکان بود ودر این مورد سخن بسیار است . معتزله جمله ٔ طاعات را علمی و عملی ایمان گویند و گویند کسی که گناهی مرتکب شود از ایمان خارج شود. خوارج نیز ارتکاب گناه را موجب خروج از ایمان دانند. گروهی گویند ایمان عبارت از گفتار بزبان است و بس . گروهی گویند ایمان معرفت بحق و ماجاء به النبی است . و گروهی از متکلمان ایمان را تصدیق تنها پندارند. حضرت رسول فرموده است ایمان عبارت از تصدیق بماجاء به النبی و تصدیق کتاب و فرشتگان و رسولان حق است . محمد حنیف گوید ایمان تصدیق دل است بآنچه خدای متعال از غیب خبر داده است . گروهی گویند که قول و تصدیق و عمل ایمان است . گروهی گویند قول و تصدیق است . و گروهی گویند ایمان را اصلی و فرعی است ، اصل آن تصدیق بدل باشد و فرع آن مراعات امر، و هر که را طاعت بیشتر بود امن او را از عقوبت زیادت بود و بنابراین علت امن و ایمان مراعات اوامر و طاعات باشد. گروهی گفتند که علت امن از عقوبت معرفت است نه طاعت و اگر طاعت بدون معرفت باشد سود ندارد و اگر معرفت بدون طاعت باشد عاقبت بنده را نجات باشد. چنانکه حضرت رسول فرمودند: نجات نیابد کسی از شما بعمل خود، سؤال شد و نه تو یا رسول اﷲ؟ فرمودند و نه من ، مگر آنکه خدای بمن ترحم کند که عمل بی معرفت مکر است و فسون . و ایمان فعل بنده باشد، بهدایت حق مقرون «فمن یرداﷲ ان یهدیه یشرح صدره للاسلام و من یرد ان یضله یجعل صدره ضیقاً حرجا» و بر این اصل گروش هدایت حق باشد و گرویدن فعل بنده بود و علامت آن اعتقاد بتوحید است که ایمان نوری است از وراء حجاب و یقین نوری است در مقام کشف حجاب . (فرهنگ مصطلحات عرفاء دکتر سجادی ص
70 -
77). تقسیمات ایمان ، ایمان بر پنج قسم است :
1 - ایمان مطبوع ، و آن ایمان ملائکه است .
2 - ایمان مقبول ، و آن ایمان انبیاء است .
3- ایمان معصوم ، و آن ایمان مبتدعین است .
4 - ایمان موقوف ، وآن ایمان مؤمنین است .
5 - ایمان مردود، و آن ایمان منافقین است . (تعریفات ). و همچنین ایمان بر دو قسم است : مستقر و مستودع بحکم :
1- ایمان مستودع ، آن باشدکه از ادله ٔ یقینیه مأخوذ نباشد بلکه ناشی از ظن وتقلید باشد.
2 - ایمان مستقر آن باشد که از ادله ٔ یقینیه بر مبنای اجتهاد و تحقیق حاصل شود. (از فرهنگ علوم دکتر سجادی ص
127 بنقل از قوانین الاصول ج
2 ص
194)
: همی گوید بپرسیدش پس از ایمان بر قرآن
ز پیغمبر رسول مصطفی وز فضل یارانش .
ناصرخسرو.
چو گمراه گشته ولی بود عالم
که از صبح ره یافت ایمان بدو در.
ناصرخسرو.
مرا توحید و ایمانست و قرآن
بدین پیغمبر مختارو حیدر.
ناصرخسرو.
ای فضولی تو چه دانی که چه بوده است ایمان
چون تو دل در طلب طاعت و ایمان ندهی .
ناصرخسرو.
ایزد... چون خواست که دولت بزرگی پیدا شود... سبکتگین را از درجه ٔ کفر بدرجه ٔ ایمان رسانید. (تاریخ بیهقی ). و ایشان ایمان قبول میکنند. (کلیله و دمنه ).
غم ایمان خویش خور که ترا
روز محشر امان به ایمان است .
ادیب صابر.
تو کافری بجان مسلمانی آمده
اینجا برای غارت ایمان کیستی .
خاقانی .
از برون لب بقفل خاموشی است
وز درون دل به بند ایمان است .
خاقانی .
ز چشم کافر تو هر زمانی
هزاران رخنه در ایمان می آید.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 598).
به ایمانی بلیغ و ضمانی وثیق زن را به خانه آورد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص
346).
نور ایمان از بیاض روی اوست
ظلمت کفر از سر یک موی اوست .
عطار.
یافت اندر عهد او ایمان کمال
نیست برتر از کمال الا زوال .
عطار.
آنکه ایمان یافت رفت اندر امان
کفرهای باقیان شد در گمان .
مولوی .
گرَم پای ایمان نلغزد ز جای
بسر برنهم تاج عفو خدای .
سعدی .
به علم ار بگذری ز اسلام و ایمان
یقین اندر رسی در ملک ایقان .
شبستری .
مسلمانی که این ایمان ندارد
تنی دارد ولیکن جان ندارد.
شبستری .
-
اهل ایمان ؛ اهل دین . معتقدان بخدا
: معین زمان ناصر اهل ایمان
گزین خدا یاور دین احمد.
سعدی .
- || لقبی که شیعه ٔ امامیه بخود میدادند زیرا که فقط خود را مؤمن و بقیه ٔ مسلمانان را مسلم میخواندند. (خاندان نوبختی ص
250 از بیان الادیان و تبصرةالعوام ).
-
ایمان آوردن ؛ گرویدن و تصدیق کردن
: ایمان نیاوردم بفرشته های خدا. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
318). ایمان نیاورده ام بقرآن بزرگ . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
318). درحال ایمان آورد. (کلیله و دمنه ). بر خردمند واجبست که بقضاهای آسمان رضا دهد و بدان ایمان آرد. (کلیله و دمنه ).
-
ایمان باطل ؛ اعتقاد به باطل و مردود.
-
ایمان تازه گردانیدن ؛ از نو ایمان آوردن
: مگوی این کفر و ایمان تازه گردان
بگو استغفراﷲ زین تمنا.
خاقانی .
-
ایمان داشتن ؛ اعتقاد داشتن .
|| در اصطلاح متصوفه ایمان از مختصات اسماء جمالیه است و نیز عبادت از مرتبه ٔ بقاست . (مؤید الفضلا). رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و فرهنگ مصطلحات عرفاء سجادی شود.