باء
نویسه گردانی:
BAʼ
باء. (حرف ) ب . با. بی . حرف دوم از الفبای فارسی میان الف و پ و حرف دوم از الفبای عربی میان الف و تاء و حرف دوم از ابجد. رجوع به «ب » و «با» شود.
- امثال :
از بای بسم اﷲ تا تای تمت ؛ از آغاز تا پایان .
واژه های همانند
۱۶۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
بع. [ ب َع ع ] (ع مص ) پریشان ریختن شراب . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). پریشان ریختن شراب را: بع الخمر بعاً. (منتهی الارب ). || فزون ریختن آ...
(اَ دَ) (ص مر.) دارای ادب ، مؤدب. مق بی ادب. معین مترادف و متضاد آداب دان، فرهیخته، مودب، مُبادی آداب، مُتِاَدِب، متمدن ≠ بی ادب، گستاخ، نافرهیخته.
پیه با. (اِ مرکب ) پیه وا. ثربیه . آش پیه .
پیی با. [ پ ِ ] (اِخ ) ۞ (ممالک سفلی ) یکی از ممالک اروپای غربی ، واقع در کنار دریای شمال . نِدِرلاند. هلاند. هلند.1- جغرافی : پیی با (ندرلاند)...
غنی با. [ غ َ نی ی ُ بِل ْ لاه ] (اِخ ) (الَ ...) محمد خامس هشتمین از ملوک بنی نصر (755 - 760 هَ . ق .). زرکلی گوید: محمدبن یوسف ابی الحجاج بن...
ماش با. (اِ مرکب ) ۞ آش ماش : من بگویم شکر، چه خوردی ابااو بگوید شربتی یا ماش با.مولوی .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
با + عُرضه . [به ضم عین و فتح ضاد] (ص مرکب) همت، طاقت، توانایی. با عُرضه: فردی که دارای همت و توانایی است. در استفاده عملن عُرضِه (با کسر ضاد) تلفظ می...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
پر اغماض . با عفو. چشم پوشی کردن از کار نامثبت کسی یا چیزی؛