باء
نویسه گردانی:
BAʼ
باء. (حرف ) ب . با. بی . حرف دوم از الفبای فارسی میان الف و پ و حرف دوم از الفبای عربی میان الف و تاء و حرف دوم از ابجد. رجوع به «ب » و «با» شود.
- امثال :
از بای بسم اﷲ تا تای تمت ؛ از آغاز تا پایان .
واژه های همانند
۱۶۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۵ ثانیه
باء. (ع مص ) نکاح . (قطر المحیط). جماع . (منتهی الارب ). مباءة. بائة. نکاح کردن . وطی بسیار. مجامعت . مباشرت . آرامش با. || (ص ) مرد بسیارجماع ...
با. [ بِل ْ لاه ] (جمله بحذف فعل ) (ب + اﷲ) کلمه ٔ سوگند. (ناظم الاطباء). تاﷲ. واﷲ. قسم بخدا. (آنندراج ). سوگند با خدا. بخدا قسم : باﷲ و باﷲ و ...
با. (حرف ) باء. بی . (فا. وا. ابا). حرف دوم از حروف تهجی است و در حساب جمل و نیز حساب ترتیبی نماینده ٔ دو (2) باشد. رجوع به «ب » شود.
با. (از ع ، اِ) ابا. یکی از اسماء سته است در حالت نصبی برای «ابو». و در متون قدیم فارسی غالباً در اول کنیه ها بجای «ابا...» بتخفیف «با» آور...
با. (فعل دعایی )مخفف باد باشد. (برهان ) (هفت قلزم ). در فعل دعائی «بواد» بتخفیف «باد» و مخفف آن «با» آید : مهمان شاهم هرشبی بر خوان اخوان ...
با. (اِ) مخفف بابا آید: با خواجه ؛ یعنی بابا خواجه .
با. (اِ) در فارسی مخفف باز است که طایر شکاری باشد. (غیاث ) (آنندراج ).
با. (حرف اضافه ) ابا. پهلوی ، اپاک . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). بمعنی مع، است که بجهت مصاحبت باشد. (برهان ). مع. (منتهی الارب ). بمعنی مع چنان...
با. (اِ) ابا. باج (در تعریب ) بمعنی آش . این کلمه مضاف باسامی آشها آید مانند: ماست با و زیره با و کدوبا وامثال آن . (برهان ) (هفت قلزم ). بمعن...
بع. [ ب َ ] (اِ) بعبع. آواز بره و گوسفند وبز و بزغاله . (یادداشت مؤلف ). رجوع به بعبع شود.