اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

باء

نویسه گردانی: BAʼ
باء. (حرف ) ب . با. بی . حرف دوم از الفبای فارسی میان الف و پ و حرف دوم از الفبای عربی میان الف و تاء و حرف دوم از ابجد. رجوع به «ب » و «با» شود.
- امثال :
از بای بسم اﷲ تا تای تمت ؛ از آغاز تا پایان .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
متقی با. [ م ُت ْ ت َ بِل ْ لاه ] (اِخ ) المتقی لله . رجوع به متقی شود.
با دل زدن . [ دِ زَ دَ ] (مص مرکب ) مشورت کردن و نیکو اندیشیدن ، و میتواند که زدن در اینجا بمعنی گفتن باشد. میرخسرو گفته : ملک هرچند میزدبا ...
په ای با. [ پ ِ ] (اِخ ) ۞ نام کشور هلند. رجوع به هلند شود.
وجود واژه ای عربی است و پارسی جایگزین این عبارت اینهاست: اوا این ávâ-ïn (پازند)، یدوا yadvâ، یاوت yâvat (سنسکریت)**** فانکو آدینات 09163657861
جاخالی با. (اِ مرکب ) (بجای جاخالی ِ بنا) هدیه ای که مقیم مسافر را فرستد نشانه ٔ تأثر و اندوه وی در فراق او. آنچه برسم هدیه فرستند کسی را ...
پاراهی با. (اِخ ) ۞ یا پاراهی با دو نورت ۞ از ایالات برزیل بر ساحل رودی بهمین نام دارای 758000 تن سکنه و نام مرکز آن نیز پاراهی باست ...
الراشد با. [ اَرْ را ش ِ دُ بِل ْ لاه ] (اِخ ) رجوع به راشد باﷲ شود.
المعتز با. [ اَم ُ ت َزْ زُ بِل ْ لاه ] (اِخ ) محمدبن المتوکل مکنی به ابوعبداﷲ (233 - 255 هَ . ق .) سیزدهمین خلیفه ٔ عباسی . وی بسال 252هَ . ق ...
الظافر با. [ اَظْ ظا ف ِ رُ بِل ْ لاه ] (اِخ ) رجوع به ظافر اسماعیل ۞ و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 459 شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۱۷ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.