باب
نویسه گردانی:
BAB
باب . (اِخ ) فرقه ٔ سبعیه از باب ، علی بن ابیطالب علیه السلام را خواهند و از ابواب گروه دعوت کنندگان سوی کیش خود را مقصوددارند. || هر یک از وکلای امام دوازدهم درغیبت . و آن درجه ای میان حجت جزایر و امام بوده است و شاید همان «حجت اعظم » باشد که طریقه ٔ صباحیه (پیروان حسن صباح ) بعنوان رئیس مجلس دعوت در مصر «داعی الدعاة» نامیده میشد که ظاهراً «باب » امام زمان و دربان دعوت او منظور است و از کتب ایشان درست واضح نیست که آیا «باب » که مرتبه ٔ آن بالاتر از حجت است از میان خود حجتهای دوازده گانه انتخاب میشده و یکی از آنها بوده یا غیر از دوازده حجت بوده است . (تقی زاده مقدمه ٔدیوان ناصرخسرو ص مح و پاورقی شماره ٔ1 همان صفحه ).
واژه های همانند
۳۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۷ ثانیه
باب الهدی . [ بُل ْ هَُ دا ] (اِخ ) رجوع به باب الیهود و الحلل السندسیه ج 1 ص 197 شود.
باب الهند. [ بُل ْ هََِ ] (اِخ ) موضعی در ماوراءالنهر : ... پس بفرمود ملک مظفر ابوصالح تا علمای ماوراءالنهر را گرد آوردند از شهر بخارا چون فقیه...
باب الیون . [ بُل ْ ](اِخ ) دروازه و کویی در یون ، و یون حصنی بود در مصرکه آنرا عمروبن العاص فتح کرد و بجای آن فسطاط را بنا کرد و آن امروزه...
باب النصر. [ بُن ْ ن َ ](اِخ ) یکی ازپنج دروازه ٔ شهر قاهره : صفت شهر قاهره ، پنج دروازه دارد... باب النصر... (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ برلین ص ...
باب النقب . [ بُن ْ ن َ ] (اِخ )دروازه و کویی به بغداد. (عیون الانباء ج 1 ص 154).
باب الواد. [ بُل ْ ] (اِخ ) موضعی در فلسطین . رجوع بتاریخ ادبیات براون ج 4 ص 36 شود.
باب برنگ . [ ب ِ ب ِ رَ ] (اِخ ) تنگه ایست بین آسیا و آمریکای شمالی که اقیانوس کبیر را به اقیانوس منجمد شمالی می پیوندد. این باب در 1728 م...
باب برزی . [ ب ِ ب ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان درختنگان بخش مرکزی شهرستان کرمان در 45 هزارگزی شمال خاوری کرمان و 8 هزارگزی شمال ر...
باب بودن . [ دَ ] (مص مرکب )متداول . معمول . مرسوم . مد بودن . رجوع به باب شود.
باب تیره . [ ب ِ رَ ] (اِخ ) رجوع به باب تیر شود.