بازی
نویسه گردانی:
BAZY
بازی . (اِخ ) زیادبن ابراهیم ذهلی مروزی ، مکنی به ابوابراهیم . از محدثان بود. وی در زمره ٔ محدثانی است که به بازیون مشهور و به باز، قریه ای در شش فرسنگی مرو منسوبند. (از تاج العروس ) (معجم البلدان ).
واژه های همانند
۲۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
قایم بازی . [ ی ِ ] (حامص مرکب ) رجوع به قایم شدنک شود.
کاسه بازی . [ س َ / س ِ ] (حامص مرکب ) کاسه گردانی . نوعی از رقص و بازی است از عالم شیشه بازی و صراحی بازی وتحقیق آن است که کاسه باز کسی ...
کتاب بازی . [ ک ِ] (حامص مرکب ) عمل کتاب باز. رجوع به کتاب باز شود.
غلیل بازی . [ غ ُ ] (حامص مرکب ) مشق با کمان گروهه . (ناظم الاطباء). عمل غلیل باز. رجوع به غُلیل شود.
غمزه بازی . [ غ َ زَ / زِ ] (حامص مرکب ) غمزه کردن . رجوع به غمزه و غمزه کردن شود : میکرد بوقت غمزه بازی بر تازی و ترک ترکتازی .نظامی .
کسبی بازی . [ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل کسبی باز. || روسپی گری . (ناظم الاطباء).
کچلک بازی . [ ک َچ َ ل َ ] (حامص مرکب ) عمل کچلک باز. || بدی پرداخت و اداء دین . بد معاملگی . (یادداشت مؤلف ).- کچلک بازی درآوردن ؛ بد پرداخ...
کولی بازی . [ ک َ /کُو ] (حامص مرکب ) کولیگری . رجوع به کولیگری شود.- کولی بازی درآوردن ؛ کولیگری کردن . رجوع به کولیگری شود.
گربه بازی . [ گ ُ ب َ / ب ِ ] (حامص مرکب ) با گربه بازی کردن . گربه را دوست داشتن و با او وررفتن .
لعبت بازی . [ ل ُ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل لعبت باز. خیمه شب بازی . عروسک بازی . بازیگری : چو در بازی شدند آن لعبتان باززمانه کرد لعبت بازی آغاز....