اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بالا

نویسه گردانی: BALA
بالا. (اِ) مأخوذ از سانسکریت ، گیاه معطر. (ناظم الاطباء) :
هر گل بالا که دهد بوستان
بیشتری هست به هندوستان .

امیرخسرو (از رشیدی ).


۞
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۶۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه
کهن بالا. [ ک ُ هَم ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان فین است که در بخش مرکزی شهرستان بندرعباس واقع است و 294 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ا...
گچ بالا. [ گ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حرجند بخش مرکزی شهرستان کرمان ، در 35000گزی شمال کرمان ، سر راه مالرو چترود به شهداد. سکنه ...
فیل بالا. (ص مرکب ) پیل بالا. (فرهنگ فارسی معین ). بزرگ و بلند به قامت فیل . پیل اندام . || به مقدار زیاد. فراوان : از در خاقان کجا فیل اف...
بالا کوه . (اِخ ) دهی است از دهستان طارم علیا بخش سیردان شهرستان زنجان که در 114 هزارگزی شمال باختر سیردان و 21 هزارگزی راه مالرو عمومی ...
بالا کوه . (اِخ ) نام جلگه ایست که شهر فسا در آن افتاده است . (فارسنامه ٔ ناصری ).
بالا کوه . (اِخ ) دهی است از بخش دهدز شهرستان اهواز که در 30 هزارگزی جنوب باختری دهدز برکنار راه مالرو جرخاله به قلعه تل واقع است . ناحیه ...
بالا زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) برداشتن . برگرفتن . بالا گرفتن . || ورمالیدن ، چنانکه آستین یا دامن و غیره را. برزدن .- بالا زدن آب ؛ ارتفاع...
بالا سنگ . [ س َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان کلیبر بخش کلیبر شهرستان اهر که در 5 هزارگزی شمال کلیبر و 5 هزارگزی شوسه ٔ اهر به کلیبر واقع است ...
بالا شدن . [ ش ُ دَ] (مص مرکب ) صعود گرفتن . برشدن . قرار گرفتن در فوق .بر بالا شدن : اسکندر مردی بود که آتش وار سلطانی وی نیرو گرفت و بر بالا ...
بالا کلا. [ ک َ ] (اِخ ) از دهات چهاردانگه ٔ هزارجریب ساری . و رجوع به ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 163 و 166 و رجوع به بالا کولا شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴۷ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.