بالق
نویسه گردانی:
BALQ
بالق . [ ] (اِخ ) پادشاه عمالقه در شهر بلقا. معاصر یوشعبن نون . صاحب حبیب السیر می نویسد: دارالملک عمالقه در آن زمان (زمان یوشع) بلقا بود و پادشاه ایشان رابالق می گفتند و بلعم باعور در بلقا توطن داشت ... چون بنی اسرائیل بحوالی بلقا رسیدند بالق در شهر متحصن گشت ... و آن محاصره امتداد یافت .... ملک بالق از بلعم التماس دعا کرد چون اسم اعظم بیادش نیامد عاجز شد و حیله ای اندیشیده ملک را گفت زنان فاحشه را به معسکر بنی اسرائیل فرست که اگر یک نفر از ایشان زنا کند نصرت ما را باشد، و بالق بموجب فرموده عمل نمود. همان لحظه بلیه ٔ طاعون در میان سپاه یوشع شیوع یافت ... (از حبیب السیر چ کتابخانه ٔ خیام ج 1 ص 104 و 105).
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
خان بالق . [ ل ِ ] (اِخ ) ضبط دیگر خان بالغ است . رجوع به خان بالغ شود.
بالق گولی . [ ل ُ ] (اِخ ) بالق کولی . دریاچه ای است در دامنه ٔ شمالی آغری طاغ نزدیک مرزهای روسیه . (از قاموس الاعلاة ترکی ج 2 ص 1217).
بالق گولی . [ ل ُ ] (اِخ ) دریاچه ایست در ولایت حلب که ماهی فراوان دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1217).
بالغ. [ ل ِ ] (ع ص ) رسا. کافی . بسنده . وافی . مشبع. رسنده : «و ما هو ببالغه ». (قرآن 13/14) و نیست او رسنده به آن . «لم تکونوا بالغیه الا ب...
بالغ. [ ل ُ / ل ِ ] (اِ)شاخ گاو میان خالی یا چوب میان خالی کرده که در آن شراب خورند و در گرجستان متعارف است . (برهان قاطع) (آنندراج ). قدح ...
بالغ. [ ل ُ ] (ترکی ، اِ) به ترکی سمک است . (فهرست مخزن الادویه ). به ترکی ماهی را گویند. و رجوع به بالق شود.
بالغ. [ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) بالیغ، و بالیغ در مغولی بمعنی شهر است و خان بالیغ نام قره قروم پای تخت سلاطین مغول بوده است . (حاشیه ٔ برهان قاطع...
بالغ شدن . [ ل ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خود را شناختن .بجای مردان رسیدن . بجای زنان رسیدن . بحد بلوغ رسیدن پسر یا دختر. (ناظم الاطباء). مدرک شدن ...
بیش بالغ. [ ل ِ ] (اِخ ) رجوع به بیشبالق و بیش بالیغ و شدالازار ص 506 شود.
خان بالغ. [ ل ِ ](اِخ ) نام قدیمی شهر پکن است . این نام در قرون وسطی بشهری گفته میشد که در محل کنونی پکن قرار داشت . و اصل آن مغولی و ب...