گفتگو درباره واژه گزارش تخلف بت نویسه گردانی: BT بت . [ ب ِ ] (اِخ ) ۞ به هندی یکی از نامهای ستاره ٔ عطارد است . (از ماللهند ص 105). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی بت آرای بت آرای . [ ب ُ ] (نف مرکب ) بت تراش . پیکرآرای . آرایش دهنده و زینت کننده ٔبت . که بت تراشد. بت ساز. پردازنده ٔ بت : یکی جشنگاه است از ایدر ن... بت خذان بت خذان . [ ب ُ خ َ ] (اِخ ) نام قریه ای است از قراء نسف (نخشب ). (از معجم البلدان ). بت شکنی بت شکنی . [ ب ُ ش ِ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل بت شکن . کسر صنم . شکستن بت . بت شکستن . عمل بت شکستن . (ناظم الاطباء). بت نگار بت نگار. [ ب ُ ن ِ ] (نف مرکب ) که بت را بنگارد. که تصویر بت را کشد. بتگر. || کنایه از نقاش و مصور. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بت فریب بت فریب . [ ب ُ ف ِ / ف َ ] (نف مرکب ) که بت را بفریبد. که بت را از راه ببرد : به دلدار گفت ای بت بت فریب . ؟|| کنایه از معشوق صاحب جمال ... بت چهره بت چهره . [ ب ُ چ ِ رَ / رِ ] (ص مرکب ) که صورت چون بت دارد. بت روی . خوبروی . زیبا : او تکیه زده بر چمن باغ و پیش اوآزادگان نشسته و بت چه... بت نرسه بت نرسه . [ ] (اِخ ) صاحب محاسن اصفهان گوید به روایت حمزه ٔ اصفهانی نام بخت نصر در اصل بت نرسه بن ویوبن گودرز ۞ بوده است که عراق ... بت شکستن بت شکستن . [ ب ُ ش ِ ک َت َ ] (مص مرکب ) کسرالاصنام . شکستن بتها : دگر به روی کسم دیده بر نمی باشدخلیل من همه بتهای آزری بشکست . حافظ. || ... بت خذانی بت خذانی . [ ب ُ خ َ ] (ص نسبی ) منسوب به بت خذان از قرای نخشب . (از معجم البلدان ). بت خذانی بت خذانی . [ ب ُ خ َ ] (اِخ ) ابوعلی حسن بن عبداﷲ محمدبن حسن بت خذانی مقری و از اهل نخشب بودو بعد از 551 هَ . ق . درگذشت . (از معجم البلدان )... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۵ ۴ ۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود