اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بث

نویسه گردانی: BṮ
بث . [ ب َث ث ] (ع اِ) حال . (اقرب الموارد) (آنندراج ) (منتهی الارب ). || حاجت . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || اندوه سخت . (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). اندوهی که برای شدت آن را نهان نتوان داشت . (منتهی الارب ). اشد حزن . (از اقرب الموارد) : انما اشکوا بثی و حزنی الی اﷲ (قرآن 86/2)؛ اندوه و درد خود را به خدای شکایت برم . || بیماری شدید. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
بافت بدن
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
اﷲ و بس . [ اَل ْ لا هَُ ب َ ] (اِ مرکب ) خدا و بس . تنها خدا کافی است : چو اﷲ و بس دید بر نقش زربشورید و برکند خلعت ز بر...به آخر ز تمکین اﷲ و ...
بس جسته . [ ب َ ج ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) بمعنی محبوب و معشوق است و آن را بس خواسته نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). || بمعنی مطلوب...
بس چاره . [ ب َ رَ ] (صفت مرکب ) بسیار چاره جو. چابک و جلد دریافتن چاره : جوانان [ مه آباد ] بیشتر زن باره باشنددر آن زن بارگی بس چاره باشنده...
بس شدن . [ ب َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بس و کافی شدن ، اِعتِداد. (منتهی الارب ). اکتفاء.
بس شمر. [ ب َ ش ُ م َ ] (نف مرکب ) مضروب فیه (در اصطلاح حساب ). (واژه های نو فرهنگستان ایران ).
بس کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ایستادن و بازماندن . (ناظم الاطباء: بس ) بازماندن . متوقف شدن . (فرهنگ فارسی معین ). بازایستادن . || کم ک...
بس پایک . [ ب َ ی َ ] (اِ مرکب ) رجوع به بسپایه شود.
بس آمدن . [ ب َ م َ دَ ] (مص مرکب ) کافی بودن . بیشتر با کس و چیز همراه است .- بس آمدن با کسی ، بر کسی ، به کسی ، از کسی ؛ کافی بودن در زو...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۵ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.