بث
نویسه گردانی:
BṮ
بث . [ ب َث ث ] (ع اِ) حال . (اقرب الموارد) (آنندراج ) (منتهی الارب ). || حاجت . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || اندوه سخت . (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). اندوهی که برای شدت آن را نهان نتوان داشت . (منتهی الارب ). اشد حزن . (از اقرب الموارد) : انما اشکوا بثی و حزنی الی اﷲ (قرآن 86/2)؛ اندوه و درد خود را به خدای شکایت برم . || بیماری شدید. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
بس . [ ب َس س ] (ع اِ) گربه ٔ خانگی و عامه به کسر «با» خوانند یکی آن ، بسة است . (از منتهی الارب ). ج ، بِساس . (اقرب الموارد) (متن اللغة) (آ...
بس . [ ب َ س س ] (ع مص ) دور کردن و راندن کسی را. (از متن اللغة). || نرم راندن و زجر کردن شتر را در وقت راندن . (تاج المصادر بیهقی ). نر...
بس . [ ب َ س ُ ] (اِ) ۞ (در اصطلاح هیئت ) نام یکی از جهات ، بزعم هندوان . رجوع به ماللهند ص 145 س 19، ص 173 س 8 و ص 197 س 13 شود.
بس .[ ب ِ س س ] (ع اِ) گربه ٔ خانگی . رجوع به بَس ّ شود. || (اِمص ) کوشش و جهد و رجوع به بس شود.
بس . [ ب َ س س ] (اِخ ) بطنی است از حمیر. (منتهی الارب ) (تاج العروس ).
بس . [ ب َ س س ] (اِخ ) ابومحجن ثوبة ۞ بن نمربسی . رجوع به ابومحجن ثوبةبن نمر، شود.
بس . [ ب ُ س س ] (اِخ ) زمینی است مر بنی نصربن معاویه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زمینی است متعلق به بنی نصربن معاویةبن ...
بس . [ ب ُ س س ] (اِخ ) بساء. خانه ای است از غطفان بن سعدبن قیس غیلان که آن را عبادت میکردند و ظالم بن اسعدبن ۞ ربیعةبن مالک بن مرةبن...
بس . [ ب ُ س س ] (اِخ ) کوهی است نزدیک ذات عرق .(منتهی الارب ) (از معجم البلدان ) (از تاج العروس ).
بس . [ ب ُ س س ] (اِخ ) کوهی است در بلاد محارب بن خصیصه . (از معجم البلدان ). و گفته اند آبی است غطفان را. (از معجم البلدان ).