بث
نویسه گردانی:
BṮ
بث . [ ب َث ث ] (ع اِ) حال . (اقرب الموارد) (آنندراج ) (منتهی الارب ). || حاجت . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || اندوه سخت . (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). اندوهی که برای شدت آن را نهان نتوان داشت . (منتهی الارب ). اشد حزن . (از اقرب الموارد) : انما اشکوا بثی و حزنی الی اﷲ (قرآن 86/2)؛ اندوه و درد خود را به خدای شکایت برم . || بیماری شدید. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۰ ثانیه
بس . [ ب ِ س س ] (اِخ ) ۞ نام قومی قدیمی است که در جنوب خطه ٔ قدیم تراکی نزدیک سلسله ٔ رود «وب » سکونت داشته و به خونخواری و توحش شه...
بص .[ ب َص ص ] (ع مص ) چشم داشتن نیکی یا بدی . || بگوشه ٔ چشم نگریستن . || آغاز تحقیق کردن . (دزی ج 1 ص 91). || بخشیدن . (از ذیل اقرب ا...
بس ء. [ ب َ ءْ ] (ع مص ) بس ء بچیزی ؛ انس گرفتن بدان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). خوگر شدن . (ناظم الاطباء). بسوء. (اقرب ا...
ز بس . [ زِ ب َ ] (حرف اضافه + اسم ) (از:«ز» مخفف از + اسم ) از کثرت . از انبوه : ز بس ناله ٔ نای و بانگ سرودهمی داد دل جام می را درود. فرد...
لس بس . [ ل ِ ب ُ ] (اِخ ) ۞ نام جزیره ای در دریای اژه یا بحرالجزائر. داریوش بزرگ آن را تسخیر کرده است . (ایران باستان ج 1 ص 655 و 692)....
بس بر. [ ب َ ب َ ] (اِ) در تداول عوام چوبی پهن افقی که بر سربیل و زیر دسته گذارند تا بیل زن پای بر آن نهد و فشار پای را بر فشار دو دست در...
از بس . [ اَ ب َ ](حرف اضافه ٔ مرکب ) زِ بس . بسبب بسیاری : ز کوه اندرآوردمش تازیان خروشان و نوحه کنان چون زنان ز بس ناله ٔ زار و سوگند اوی ی...
بس بس . [ ب ُ ب ُ / ب َ ب َ / ب ِ ب ِ ] (ع اِ) کلمه ای است که بدان گوسفندان را خوانند و شتران را زجر کنند و ناقه را انس دهند برای دوشیدن ش...
بس بس . [ ب َ ب َ ] (اِخ ) ابن عمروجُهنی هم سوگند بنی ساعدةبن خزرج . (از الاصابة ج 1 قسم اول ص 186). یکی از انصار و صحابه است و در غزای بدر...