بح
نویسه گردانی:
BḤ
بح . [ ب ُح ح ] (ع اِ) ج ِ اَبح ّ. (منتهی الارب ). ج ِ ابح به معنی دینار و تیر قمار. (آنندراج ). و رجوع به ابح شود.
واژه های همانند
۴۵۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۴ ثانیه
غرقه به خون . [ غ َ ق َ / ق ِ ب ِ ] (ص مرکب )فرورفته به خون . درخون فرورفته . خون آلود : از اسب اندرافتاد آنگه نگون به خواری و زاری و غرقه به خ...
حرف به حرف . [ ح َ ب ِ ح َ ] (ق مرکب ) طابق النعل بالنعل . حذو نعل بنعل . حرفاً بحرف .- حرف به حرف خواندن ؛ بدقت و بتمام خواندن : زن زنی ...
رسن به گردن . [ رَ سَم ْ ب ِ گ َ دَ ] (ق مرکب ) رسن در گردن . در گردن طناب انداخته با حالت طاعت و فرمانبرداری و تسلیم : بنواخت به بند کردن ...
باغ به بین . [ ب ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سعیدآباد بخش مرکزی شهرستان سیرجان که در 2 هزارگزی سعیدآباد و بر سر راه فرعی سعیدآباد ب...
به آفریدیان . [ ب ِه ْ ف َ ] (اِخ ) منسوب به به آفرید. به آفریدیه : پرکدر. بر کنار مرورود نهاده است و او را قهندز است استوار و اندروی گبرکانند و...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.