بحار
نویسه گردانی:
BḤAR
بحار. [ ب َح ْ حا ] (ع اِ) کشتی بان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ملاح .
واژه های همانند
۵۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
چاه بهار. [ ب َ ] (اِخ ) بندر و مرکز شهرستان چاه بهار که در 220 هزارگزی جنوب ایرانشهر، کنار دریای عمان واقع شده مشخصات جغرافیایی آن بشرح زی...
سیه بهار. [ ی َه ْ ب َ ] (اِ مرکب ) بهار سبزه . بعضی گویند که در بلاد سردسیر در ایام ربیع سبزه ٔ کشت که از زیر برف از پس سردی و سیرآبی بغایت ...
خرم بهار. [ خ ُرْ رَ ب َ ] (اِخ ) نام محلی بوده است . (ناظم الاطباء) : نهادندسر سوی خرم بهارسپهدار و آن لشکر نامدار.فردوسی .رسیدم ببلخ و بخرم ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
چابَهار (چاهبهار، چهاربهار) یکی از شهرهای جنوب خاوری استان سیستان و بلوچستان ایران و تنها بندر اقیانوسی این کشور میباشد که در کرانهٔ دریای عمان و اق...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
میش بهار. [ ب َ ] ۞ (اِ مرکب ) گلی است زرد که آن را گاوچشم خوانند. (انجمن آرا) (آنندراج ). گل گاوچشم و اقحوان .(ناظم الاطباء). نام گلی ا...
مهدی بهار، در سال 1299 خورشیدی در مشهد متولد شد. وی فرزند محمدجواد از مردان مشروطهخواه مشهد بود که چندین دوره به نمایندگی مجلس اوایل مشروطه از طرف مر...
گنده بهار. [ گ َ دَ / دِ ب َ ] (اِ مرکب ) بارانی که در فصل سرما بارد. (آنندراج ).