برء
نویسه گردانی:
BRʼ
برء. [ ب َ ] (ع مص ) آفریدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (از اقرب الموارد). خلق . خلقت : برٔاﷲ الخلق ؛ آفرید خدای تعالی خلق را. (از اقرب الموارد). || به شدن و برخاستن از بیماری . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و این بلغت اهل حجاز است . (از اقرب الموارد). بُرء. (منتهی الارب ). رجوع به برء شود.
واژه های همانند
۵۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
بر خلد سر کردن . [ب َ خ ُ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بر خلد سر بردن . کنایه از پایداری همیشگی و جاوداني یافتن باشد. (برهان ).
بر خوان نشستن . [ ب َ خوا / خا ن ِش َ ت َ ] (مص مرکب ) قرار گرفتن بر سر خوان و سفره .
بر خوان نهادن . [ ب َ خوا / خا ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) قرار دادن بر سر خوان و سفره : بر خوان سینه از دل بریان نهاده ایم در رهگذار خیل خیال...
بر دماغ خوردن . [ ب َ دِ خوَر / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) بر دل خوردن . (آنندراج ). رجوع به بر دل خوردن شود.
بر خاک نشاندن . [ ب َ ن ِدَ ] (مص مرکب ) خوار و بی اعتبار کردن . (آنندراج ).
بر دفتر افکندن . [ ب َ دَ ت َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از نوشتن . (برهان ) (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ). بردفتر نوشتن و ثبت کردن . (ناظم ا...
بر روی استادن . [ب َ اِ دَ ] (مص مرکب ) حریف دروکش شدن و قدم فشردن با حریف در جنگ . (بهارعجم ) (از آنندراج ) : همچو مسطرمینمایم هرکه را راه ...
عروس حمام بر. [ ع َ ح َم ْ ما ب َ ] (نف مرکب ) آنکه عروس را به گرمابه برد. || (اِ مرکب ) جامه ٔ تنک و باریک و خوش رنگ و سخت کم دوام که ی...
قرار گرفتن بر چیزی. بر چیزی قرار گرفتن. قرار یافتن بر چیزی. قرار در اینجا به معنای تصمیم و رأی و حکم نهایی و محکم و تخلفناپذیر و تغییرناپذیر است: «و ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.