گفتگو درباره واژه گزارش تخلف بردن نویسه گردانی: BRDN بردن . [ ب ِ دَ ] (اِ) تندی و تیزی رفتار. (انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان ) : گهی با خاک همخانه گهی با باد هم پیشه گهی با چرخ هم زانو گهی با بحر هم بردن ۞ . عبدالواسع جبلی .|| اسب جلد و تیز.(انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۶۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی داو بردن داو بردن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) غالب آمدن در بچنگ آوردن نوبت بازی نرد و جز آن . بدست آوردن نوبت بازی پیش از حریف . نوبت بردن . دَو بردن ... تب بردن تب بردن . [ ت َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) عبارت از دور کردن تب بود. (آنندراج ). رجوع به تب بر شود. جفا بردن جفا بردن . [ ج َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) متحمل جفا و ستم شدن . آزار و ظلم کسی را بر خود هموار کردن . تحمل جور و خشونت دیگری را کردن . جفا کشیدن : ... بار بردن بار بردن . [ ب ُدَ ] (مص مرکب ) حمل بار و نقل کردن آن : حاجی تو نیستی شتر است ازبرای آنک بیچاره خار میخورد و بار می برد. سعدی .برد هر کسی ... پس بردن پس بردن . [ پ َ ب ُ دَ ] (مص مرکب )بعقب بردن . || بازگردانیدن . رجعت دادن . پی بردن پی بردن . [ پ َ / پ ِ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) واقف گشتن . آگاه شدن . اطلاع یافتن . آگاهی یافتن . اطلاع حاصل کردن . دریافتن . دانستن . یافتن . راه ... نفع بردن نفع بردن . [ ن َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) سود بردن . بهره ور شدن . بهره مند شدن . فایده حاصل کردن : از شکر نفع همی گیرد بیمار و درست دشمن و دوست از ... عرض بردن این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. هوس بردن هوس بردن . [ هََ وَ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) هوس داشتن . خواستن : هوس تو هیچ طبعی نبرد که سر نبازدز پی تو هیچ مرغی نپرد که پر نریزد.سعدی . هوش بردن هوش بردن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) کسی را بیهوش کردن : ساقیان لاابالی در طواف هوش میخواران مجلس برده اند. سعدی .من نه آن صورت پرستم کز تمن... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۱۷ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود