اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

برده

نویسه گردانی: BRDH
برده . [ ب َ دَ / دِ ] (اِ) بنده و غلام . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). کنیزک . (غیاث اللغات ). عبد. رقه . مملوک . بردج . (منتهی الارب ). و کلمه ٔ بردج معرب برده است :
فراوان ورا برده و بدره داد
زدرگاه برگشت پیروز و شاد.

فردوسی .


هم از جامه و برده و تخت عاج
زدیبای پرمایه و طوق و تاج .

فردوسی .


- برده بردن ؛ بنده کردن و با خود حمل کردن .
- برده پرور ؛ بنده پرور. که بنده میپرورد و تربیت می کند :
برده پرور ریاضتش داده
او خود از اصل نرم سم زاده .

نظامی .


- برده خر ؛ خرنده ٔ برده و عبد :
تا یکی روز مرد برده فروش
برده خر شاه را رساند بگوش .

نظامی .


- برده فروش ؛ که غلام و بنده فروشد.
- برده فروشی ؛ شغل برده فروش . کنیزفروشی . (از انجمن آرا). عمل فروختن غلام و کنیز.
- || جای فروختن غلام و کنیز.
- برده کردن ؛ بنده کردن . به بندگی گرفتن .
- برده گرفتن ؛ برده کردن . اسیر گرفتن . بنده گرفتن .
- برده گشتن ؛ اسیر شدن . بنده شدن :
برده گشتند یکسر این ضعفا
و آن دو صیاد هریکی نخاس .

ناصرخسرو.


|| اسیر. (آنندراج ). بردج . (منتهی الارب ). اسیر مطلقا خواه دختر و خواه پسر. (برهان ).
- برده بردن ؛ اسیر کردن . (آنندراج ).
- برده کردن ؛ اسارت . اسیر کردن .
|| دایه . (غیاث اللغات ). و نیز رجوع به بردگی شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۵ ثانیه
رنج برده . [ رَ ب ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مشقت و محنت دیده . زحمت کشیده . صدمه و آسیب دیده . سختی و تعب آزموده : چنین گفت رستم که ای مهت...
کش برده . [ ک َ ب ُ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قنوج بخش بمپور شهرستان ایرانشهر، واقع در 122هزارگزی جنوب باختری بمپور و سه هزارگزی جنوب ...
برده سور. [ ب َدِ ] (اِخ ) رودی در آذربایجان غربی از واردات غربی دریاچه ٔ ارومیه . و آن از خاک ترکیه سرچشمه گرفته ، ناحیه ٔ کوهستانی دشت از...
برده میش . [ ب َ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهر ویران بخش حومه شهرستان مهاباد. سکنه ٔ آن 203 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
خرده برده . [ خ ُ دَ / دِ ب ُ دَ / دِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) سرّ. راز، چون : خرده برده پیش کسی نداشتن ؛ یعنی اسراری که ترس از اشاعه ٔ آن باشد...
برده داری از دید شیعه 1. موضوع برده داری در زمان نزول قرآن موضوعی جهانی بود و برده داری نوعی معامله معمول اقتصادی-اجتماعی بود که هیچ کس با آن مخا...
برده سفید. [ ب َ دِ س ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلاترزان بخش زراب شهرستان سنندج . سکنه ٔ آن 250 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
برده و برده داری ، انسان مملوک و سنّت مالکیت انسانی بر انسانی دیگر. رسم برده داری که مطابق آن یک انسان موضوع مالکیت انسان دیگر قرار می گرفته ، با سابق...
خورده برده . [ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ب ُ دَ / دِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) کنایه از حقوق است و رشوه است خصوصاً، و آن زری است که حکام وارباب شر...
کشتی‌ برده کش. کشتی‌ باری بزرگی که از قرن هفدهم تا قرن نوزدهم برای حمل برده‌ ساخته یا تبدیل به بده کش شدند. چنین کشتی هایی به نام «گینه من» نیز شناخته...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.