بز. [ ب َ ] (اِ) رسم . آئین . قاعده . قانون . طرز. روش . (برهان ). رشیدی گفته معنی آئین و روش را از بَزّ که بمعنی قماش و عربی است گرفته اند. (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری )
: حجره زینسان و ناز زین کردار
شغل زین طرز و حرفتی زین بز.
سوزنی .
|| (فعل امر) امر بر بزیدن بمعنی وزیدن است . (آنندراج ) (برهان ) (انجمن آرای ناصری )
: حجره ٔ ماست بادخانه ٔ بوق
ساعتی باد بوق زین سو بز.
سوزنی .
|| (اِ) مخفف بزم که مجلس عیش و میهمانی است . (آنندراج ) (برهان ) (انجمن آرای ناصری ) (شرفنامه ٔ منیری ). || زمین . || پشته ٔ بلند و تیغ کوه . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). سر کوه که آنرا تیغ کوه نامند. (شرفنامه ٔ منیری ).