اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بنا

نویسه گردانی: BNA
بنا. [ ب َن ْ نا ] (از ع ، ص ) معمار و بسیار بناکننده . (غیاث اللغات ) :
معمار دین آثار او دین زنده از کردار او
گنجی است آن دیوار او از خضر بنّا داشته .

خاقانی .


بل خشت زرین زان بنان شد درخوی خجلت نهان
چون خشت گل در آبدان از دست بنّا ریخته .

خاقانی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
بنا. [ب ُ ] (اِ) بلغت زند، پی . بنیاد. (از ناظم الاطباء).
بنا. [ ب ِ ] (از ع ، اِ) عمارت . (غیاث اللغات ). عمارت . لاد. ساختمان . (ناظم الاطباء). مقابل عرصه . مقابل اعیانی . آن قسمت از خانه که در آن س...
1- بنا (با تشدید ن: کسی که ساختمان می سازد) bannā. همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: زاویل zāvil، زاویر zāvir (دری) 2- بنا banā (جمع: ابنیه) (خانه...
بناء. [ ب َن ْ نا ] (ع ص ) که ساختمان را برپا کند. که خانه ، دکان و دیگر ساختمان ها را سازد. که پیشه ٔ او ساختن خانه ها و دیگر بناهاست .
بناء. [ ب ِ ] (ع مص ) برآوردن خانه . (آنندراج ) (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). بنا کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن ). || زن بخانه آ...
هفت بنا. [ هََ ب ِ ] (اِ مرکب ) به معنی هفت پرگار است که کنایه از هفت آسمان باشد. (برهان ).
قرار بودن
علی بناء. [ ع َ ی ِ ب َن ْ نا ] (اِخ ) ابن احمدبن محمد بنای دمیاطی . او راست : الذخائرالمهمات فی ذکر ما یجب الایمان به من المسموعات ، که در...
علی بناء. [ ع َ ی ِ ب َن ْ نا ] (اِخ ) ابن یحیی بن محمد بناء زیدی . از مفسران به شمار می رفت و در حدود سال 680 هَ . ق . در قید حیات بود. او را...
وادی بنا. [ ب َ ] (اِخ ) موضعی در یمن از توابع بنا. (از معجم البلدان ذیل بَنا).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.