بناء
نویسه گردانی:
BNAʼ
بناء. [ ب ِ ] (ع مص ) برآوردن خانه . (آنندراج ) (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). بنا کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن ). || زن بخانه آوردن . (آنندراج )(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (کشاف اصطلاحات الفنون ) (تاج المصادر بیهقی ). || نیکوئی کردن با مرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || چسبیدن کمان به زه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || فربه کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || رویانیدن و افزودن گوشت را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (ع اِ) خانه . ج ، اَبنیه . جج ، اَبنیات . (منتهی الارب ). || (ع ص ) بناکرده شده چون خیمه و خانه . (ترجمان القرآن ). مبنی . ج ، ابنیه . (از اقرب الموارد). || (اصطلاح نحو) بی اعراب بودن کلمه . (آنندراج ). بی اعراب کردن لفظ را. (کشاف اصطلاحات الفنون ). بودن آخر کلمه بر یک حالت از سکون و حرکت بدون عامل . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عدم تغییر آخر کلمه به اختلاف عوامل . (کشاف اصطلاحات الفنون ). || (اصطلاح صرف ) هیأتی که برای لفظ بر اثر ترتیب حروف و حرکات و سکنات بحاصل می آید. و آن را صیغه و وزن نیز گویند. وبناء کلمات بنزد علماء ادب سه قسم است : ثلاثی ، رباعی ، خماسی . چه اگر حروف اصلی کلمه سه حرف باشد ثلاثی و اگر چهار حرف باشد رباعی و اگر پنج حرف باشد خماسی است و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود. || (اصطلاح فقه ) تجدید نکردن تحریمه ٔ آخر است و به اتمام رساندن بقیه ٔ نمازی است که نمازگزار را حدثی در تحریمه ٔ اول بهم رسیده باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون ).
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
بناء. [ ب َن ْ نا ] (ع ص ) که ساختمان را برپا کند. که خانه ، دکان و دیگر ساختمان ها را سازد. که پیشه ٔ او ساختن خانه ها و دیگر بناهاست .
بناء علیه . [ ب ِ ئَن ْ ع َ ل َ ] (ع ق مرکب ) بنابرآن . (آنندراج ). بناء علی ذلک . رجوع به این کلمه شود.
علی بناء. [ ع َ ی ِ ب َن ْ نا ] (اِخ ) ابن احمدبن محمد بنای دمیاطی . او راست : الذخائرالمهمات فی ذکر ما یجب الایمان به من المسموعات ، که در...
علی بناء. [ ع َ ی ِ ب َن ْ نا ] (اِخ ) ابن یحیی بن محمد بناء زیدی . از مفسران به شمار می رفت و در حدود سال 680 هَ . ق . در قید حیات بود. او را...
بناء علی هذا. [ ب ِ ئَن ْ ع َ ها ] (ع ق مرکب ) بناء علیه . بناء علی ذلک . بنابراین . رجوع به این کلمات شود.
بناء علی ذلک . [ ب ِ ئَن ْ ع َ لا ذا ل ِ ] (ع ق مرکب ) بنابراین . از این رو. بناء علیه . بناء علی هذا. از این روی . (یادداشت مرحوم دهخدا).
بنا. [ب ُ ] (اِ) بلغت زند، پی . بنیاد. (از ناظم الاطباء).
بنا. [ ب ِ ] (از ع ، اِ) عمارت . (غیاث اللغات ). عمارت . لاد. ساختمان . (ناظم الاطباء). مقابل عرصه . مقابل اعیانی . آن قسمت از خانه که در آن س...
بنا. [ ب َن ْ نا ] (از ع ، ص ) معمار و بسیار بناکننده . (غیاث اللغات ) : معمار دین آثار او دین زنده از کردار اوگنجی است آن دیوار او از خضر بنّا...
1- بنا (با تشدید ن: کسی که ساختمان می سازد) bannā. همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: زاویل zāvil، زاویر zāvir (دری) 2- بنا banā (جمع: ابنیه) (خانه...