بوص
نویسه گردانی:
BWṢ
بوص .(ع اِ) رنگ . یقال : تغیر بوصُه ُ. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رنگ و لون . (ناظم الاطباء). || سرین و نرمی گوشت آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). عجیزة. ج ، ابواص . (اقرب الموارد). عَجُز و سرین و نرمی پیه عجز. (ناظم الاطباء). || بار نباتی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نوع گوسپند و ستور.ج ، ابواص . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
زمین بوس . [ زَ ] (حامص مرکب ) زمین بوسی . بوسیدن زمین و آن رسم ورود به درگاه شاهان و بزرگان بود. (فرهنگ فارسی معین ). سجده . سجود. (یادداش...
ستانه بوس . [ س َ ن َ / ن ِ ](نف مرکب ) ملازم . خدمتگزار. خادم . چاکر : دولت ستانه بوس درت باد تا بکام صد سال تخم عدل بکاری و بدروی .خاقانی .
بوس دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) بوسیدن : دوتایی شد و بر زمین بوس دادبخندید زو شاه و برگشت شاد. فردوسی .چو زد تیر بر سینه ٔ اشکبوس سپهر آن زمان ...
بوس کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بوسیدن : سخنگوی رومی چو پاسخ شنیدزمین بوس کرد آفرین گسترید. فردوسی .چو رستم به نزدیک مهتر رسیدزمین بوس ک...