بهار
نویسه گردانی:
BHAR
بهار. [ ب ُ ] (ع اِ) بت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || فرستوک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پرستو. (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || ماهیی است سپید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || پنبه ٔ واخیده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پنبه ٔ دانه برآورده . (آنندراج ). پنبه ٔ حلاجی شده . (از اقرب الموارد). || چیزی است که بدان وزن میکنند، و آن سه صد رطل است یا چهارصد یا ششصد یا هزار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آلتی است از آلات وزن و آن سه صد رطل یا چهارصد یا ششصد یا هزاررطل است . (آنندراج ). مقدار سیصد رطل یا هزار رطل . (رشیدی ). || تنگ بار که چهارصد رطل باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (رشیدی ). || آوندی است که به ابریق ماند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ظرفی است مانند ابریق . (آنندراج ). || متاع دریا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۵۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
گنده بهار. [ گ َ دَ / دِ ب َ ] (اِ مرکب ) بارانی که در فصل سرما بارد. (آنندراج ).
خرم بهار. [ خ ُرْ رَ ب َ ] (اِ مرکب ) بهار سرسبز. بهارباطراوت . کنایه از طراوت و سرسبزی است : بیاراست بزمی چو خرم بهارز بس شادمانی گو نامدار...
میش بهار. [ ب َ ] ۞ (اِ مرکب ) گلی است زرد که آن را گاوچشم خوانند. (انجمن آرا) (آنندراج ). گل گاوچشم و اقحوان .(ناظم الاطباء). نام گلی ا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
همیشه بهار. [ هََ ش َ / ش ِ ب َ] (اِ مرکب ) حی العالم . همیشک . همیشک جوان . (یادداشت مؤلف ). رجوع به این کلمات و نیز رجوع به همیشه جوان شود....
سکهٔ بهار آزادی یکی از مسکوکات طلای قانونی در جمهوری اسلامی ایران است که جایگزین سکههای طلای پهلوی شدهاست. پس از سال ۱۳۵۸ خورشیدی، به مناسبت و یادبو...
بهار آوردن . [ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) گل دادن . شکوفه کردن : کجا روز کشتنْش بار آوردبسالی دو بارش بهار آورد.فردوسی .
بهار بشکنه . [ ب َ رِ ب َ ک َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) نام نوایی است از موسیقی . (آنندراج ) (برهان ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) : مطربان ...
بهار نارنج . [ ب َ رَ ] (اِ مرکب ) گل نارنج از اینجاست که عرقش را عرق بهار گویند. (آنندراج ). مربای بهار نارنج مربایی مطبوع و معطر است . (یاد...
تازه بهار. [ زَ / زِ ب َ ] (اِ مرکب ) گل از نو شکفته . (ناظم الاطباء). || نوبهار. رجوع بهمین کلمه شود. || زمین آرایش یافته از بهار مجدد. (ن...