به به
نویسه گردانی:
BH BH
به به . [ ب َ ب َ / ب ِ ] (اِ) ببه . در تداول کودکان ببک (در چشم ). ذباب . ذباب العین . مردم . مردمک . نی نی . تخم چشم . انسان العین . کاک . کیک . (یادداشت بخط مؤلف ).
- امثال :
آن وقت که په په بود، به به نبود حالا که به به هست ، په په نیست . (یادداشت بخط مؤلف ).
واژه های همانند
۲۸۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۰ ثانیه
این سه واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: اورجیتام ūrjitâm (سن: ūrjitam)**** فانکو آدینات 09163657861
این واژه پارسی ـ عربی است و پارسی آن اینهاست:
یَواکِم، بوئیت، یوزیم (اوستایی)
ژوئیت (اوستایی: چوئیت)
اَپیگومان، ایوَر (پهلوی)
یَستیام (سنسکریت: یَ...
این سَماس (= عبارت) پارسی ـ عربی است و پارسی جایگزین آن ویسپایو می باشد که واژه ای اوستایی است
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
وقتی موضوع شرم آور یا ناراحت کننده ای برای شخصی وجود داشته باشد و دیگری جلوی روی آن شخص به آن موضوع اشاره کند.
به رو نیاوردن هنگامی است که شخصی کاری...
به انزوا رفته-محجور شده
پنهان شده - پوشیده شده
به جا آوردن (بِ. وَ دَ) (مص م .) 1 - شناختن ، به یاد آوردن . 2 - انجام دادن . فرهنگ فارسی معین. مُریدِ پیرِ مُغانم ز مَن مَرَنج ای شیخ چِرا که وَعده ت...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.