اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

به به

نویسه گردانی: BH BH
به به . [ ب َ ب َ / ب ِ ] (اِ) ببه . در تداول کودکان ببک (در چشم ). ذباب . ذباب العین . مردم . مردمک . نی نی . تخم چشم . انسان العین . کاک . کیک . (یادداشت بخط مؤلف ).
- امثال :
آن وقت که په په بود، به به نبود حالا که به به هست ، په په نیست . (یادداشت بخط مؤلف ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۸۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۶ ثانیه
در گویش لری مردم ممسنی از شهرستان های استان پارس مردم برای سوگند یاد کردن به اجاق قسم می خوردند و میگفتند " به اجاقت قسم " که بی گمان این گونه سوگند د...
منصوب کردن، انتصاب
به مجردِ اینکه. به محضِ اینکه. توضیح: در بخش «مجرد» لغتنامۀ دهخدا چنین نگاشته شده است: "بمجردِ ...: بمحض ِ ... (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): ...
به توپ بستن . [ ب ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) ۞ جائی یا چیزی راهدف توپ قرار دادن : محمدعلی شاه قاجار مجلس را به توپ بست ؛ یعنی آنجا را با توپ...
به بیگاری گرفتن ، بی مزد از کسی کار کشیدن ، در زبان عوام به اشتباه به معنای مسخره کردن استفاده می شود در حالیکه سخره کردن معنای استهزاء می دهد.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
بیزار کردن، عاجز کردن،
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
برات شدن. ( ~. شُ دَ)(مص ل .) به دل خطور کردن. (محمد معین) نوعی پیش آگهی یافتن.
به مبارزه طلبیدن
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۲۹ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.