به به
نویسه گردانی:
BH BH
به به . [ ب َ ب َ / ب ِ ] (اِ) ببه . در تداول کودکان ببک (در چشم ). ذباب . ذباب العین . مردم . مردمک . نی نی . تخم چشم . انسان العین . کاک . کیک . (یادداشت بخط مؤلف ).
- امثال :
آن وقت که په په بود، به به نبود حالا که به به هست ، په په نیست . (یادداشت بخط مؤلف ).
واژه های همانند
۲۷۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۵ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
به باور خویش، به گمان خویش، به تصور خویش
سائل به کف . [ ءِ ل ِ ب ِ ک َف ف ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در تداول فارسی زبانان به تخفیف «فاء» رائج است : گدائی که از تنگدستی کاسه ٔ گدائی...
دم به آب زنک . [ دُب ِ زَ ن َ ] (اِ مرکب ) قسمی از دم جنبانک درشت تر و کوتاهتر از دم جنبانک . سقاچه . رفراف . خاطف ظله . قسمی مرغ خرد که بر لب آب...
عبارتى که بهزِ شما نباشه یا بَزِ شما نباشه هم گفته مى شود به از شما نباشد یعنى بهتر از شما که نیست ، فلان چیز در مقام تعریف بهتر از مخاطب نیست و جنبه ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
در گویش لری مردم ممسنی از شهرستان های استان پارس مردم برای سوگند یاد کردن به اجاق قسم می خوردند و میگفتند " به اجاقت قسم " که بی گمان این گونه سوگند د...