گفتگو درباره واژه گزارش تخلف بی نویسه گردانی: BY بی . (حرف ) بجای «ب » که یکی از حروف الفباء است بکار رود : مگر که یاد نداری که چشم تو نشناخت بخط خویش الف را همی بجهد از بی . ناصرخسرو.راست از راه تقدم چون الف شد وآنگهی بدسگالش بازپس افتاده چون بی میرود.شمس طبسی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۹۷۱ مورد، زمان جستجو: ۱.۰۵ ثانیه واژه معنی بی کربنات دوسود این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. بی گفت و شنود بی گفت و شنود. [ گ ُ ت ُ ش ُ / ش ِ / ش َ ] (ق مرکب ) (از: بی + گفت + و + شنود) بدون گفتن و شنودن . بدون مباحثه و جر و بحث . بطور قطع. و رجوع ... بی گرفت و گیر بی گرفت و گیر. [ گ ِ رِ ت ُ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) بی مزاحمت . بی پرس و جو. فارغ از بگیر و ببند. بی سر و سامانی بی سر و سامانی . [ س َ رُ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت بی سر و سامان . بیخانمانی . آوارگی . پریشانی : سر وسامانی از این بی سر و سامانی نیست .... بی رو دربایستی بی رو دربایستی . [ دَ ی ِ ] (ق مرکب ) رک . بی پرده . (یادداشت مؤلف ). بی شرمساری . بدون ملاحظه . رجوع به رودربایستی شود. دریای بی نهایت دریای بی نهایت . [ دَرْ ی ِ ن ِ ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) بحر محیط. (ناظم الاطباء). رجوع به محیط شود. بی رادع و مانع بی رادع و مانع. [ دِ ع ُ ن ِ ] (ترکیب عطفی ) سرخود و لگام گسیخته . که پیش گیرنده و بازدارنده ندارد. و رجوع به رادع و مانع شود. گاو بی شاخ و دم گاو بی شاخ و دم . [ وِ خ ُ دُ ] (ترکیب وصفی ، ص مرکب ) شخص نهایت نادان . بغایت احمق و جاهل . رجوع به امثال و حکم دهخدا شود. میمون بزرگ بی دم این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. بی دست و پا شدن بی دست و پا شدن . [ دَ ت ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از سراسیمه گردیدن . (برهان ). مضطرب و سراسیمه شدن . (مجموعه ٔ مترادفات ) : پابست او شدن ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۸۹ ۹۰ ۹۱ ۹۲ ۹۳ ۹۴ ۹۵ صفحه ۹۶ از ۹۸ ۹۷ ۹۸ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود