بی
نویسه گردانی:
BY
بی . [ ب َی ی ] (ع مص ) (از «ب وی ») مشابه شدن غیر خود را در کردار. (منتهی الارب ) (از معجم متن اللغة). مشابه شدن غیر پدر خود را در کردار. (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۹۷۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۴ ثانیه
بی مانع. [ ن ِ ] (ص مرکب ) (از:بی + مانع) آزاد. بی بازدارنده . رجوع به مانع شود.
بی لجام . [ ل ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + لجام = لگام ) بی لگام . بی افسار. || سرخود. یله و رها. - آب بی لجام خورده بودن ؛ سر خود بار آمده بود...
بی لحاظ. [ ل ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + لحاظ) غافل و بی التفات . (آنندراج ). بی خبر. بی دقت . بی احتیاط. || بدخلق . بدخوی . (ناظم الاطباء).
بی گنهی . [ گ ُ ن َ ] (حامص مرکب ) مخفف بی گناهی : یک روز بی گناه نبودم بعمر خویش گویا که بود بی گنهی نزد من گناه . سوزنی .و رجوع به بی گنا...
بی لباس . [ ل ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + لباس ) که جامه ندارد. برهنه و عریان .
بی گواه . [ گ ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) بی دلیل . بی برهان . بدون گواه : بدستور دانا چنین گفت شاه که دعوی خجالت بود بی گواه . سعدی .و رجوع به گ...
بی گوهر. [ گ َ / گُو هََ ] (ص مرکب ) (از: بی + گوهر) بی اصل . نانجیب . بدگهر. بی پدرو مادر. (یادداشت مؤلف ). مقابل نژاده : بی گوهر گوهری ز گوهر...
بی گناه . [ گ ُ ] (ص مرکب ) بی جرم . (آنندراج ). بی جناه . بی جرم و بی تقصیر. (ناظم الاطباء) : اگر ما بشوریم بر بی گناه پسندد کجا داور هور و ماه ....
بی محلی . [ م َ ح َل ْ لی / م َ ح َ ] (حامص مرکب ) بی اعتنائی و ناپذیرایی . (ناظم الاطباء).- بی محلی کردن ؛ بی اعتنایی کردن . اعتنا نکردن بقص...
بی مدار. [ م َ ] (ص مرکب ) (از:بی + مدار) که مدار و نظم نداشته باشد : ای مادر فرزندخوارای بی قرار ای بی مدار. ناصرخسرو.و رجوع به مدار شود.