اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بی

نویسه گردانی: BY
بی . [ ب َی ی ] (ع مص ) (از «ب وی ») مشابه شدن غیر خود را در کردار. (منتهی الارب ) (از معجم متن اللغة). مشابه شدن غیر پدر خود را در کردار. (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۷۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۹ ثانیه
بی مسلک . [ م َ ل َ ] (ص مرکب ) (از: بی + مسلک ) بی مرام . بی راه . رجوع به مسلک شود.
بی مسمی . [ م ُ س َم ْ ما ] (ص مرکب ) (از: بی + مسمی ) نامزد نشده : اسم بی مسمی ؛ اسمی که دارای نامزد نباشد. (ناظم الاطباء). در تداول عامه ، ا...
بی مشقت . [ م َ ش َق ْ ق َ ] (ص مرکب ) (از: بی + مشقت ) بدون زحمت و محنت . (ناظم الاطباء). رجوع به مشقت شود.
بی مصرف . [ م َ رَ ] (ص مرکب ) (از: بی + مصرف ) که محل صرف ندارد. که جای بکار رفتن ندارد. || بیفایده و هیچکاره . (ناظم الاطباء): آدمی بی ...
بی معاش . [ م َ ] (ص مرکب ) (از: بی + معاش ) بدون توشه و زاد. بدون وسیله ٔ اعاشه . بدون گذران : اهل و عیالش را بی معاش و معطل نگذارد. (گلست...
بی معبر. [ م َ ب َ ] (ص مرکب ) (از: بی + معبر) بدون رهگذر. بی گدار. بی گذرگاه : وز خلق چون تو غرقه بسی کرده ست این بحر بیکرانه و بی معبر. ناصر...
بی ملاک . [ م ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + ملاک عربی ) در تداول فارسی زبانان ، بدون مأخذ. بدون مدرک و دلیل . نه از روی قاعده و اساس . رجوع به مل...
بی مغزی . [ م َ ] (حامص مرکب ) پوکی . تهی میانی . کاواکی . پوچی : تا نمانی صفر و سرگردان چو چرخ تا نسوزی تو ز بی مغزی چو مرخ . مولوی .مخور صائب ...
بی مقال . [ م َ ] (ص مرکب ) (از:بی + مقال ) گنگ و خاموش . (آنندراج ). لال . بی گفتار و ساکت و خاموش . (ناظم الاطباء). و رجوع به مقال شود.
بی معنا. [ م َ ] (ص مرکب ) (از: بی + معنا = معنی عربی ) بی معنی : چون طوطیان شنوده همی گویی تو بربطی بگفتن بی معنا.ناصرخسرو.رجوع به بی معن...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.