اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پس

نویسه گردانی: PS
پس . [ پ ُ ] (اِ) مخفف پسر، چه پسر به ضم «پ » باشد چنانکه در سامی معرب بنظر رسیده . (فرهنگ رشیدی ). پور. ابن :
آن کرنج و شکرش برداشت پاک
واندر آن دستار آن زن بست خاک
این زن از دکان فرودآمد چو باد
پُس فلرزنگش بدست اندر نهاد.

رودکی .


جز بمادندر نماند این جهان کینه جوی
با پسندر کینه دارد همچو با دختندرا.

رودکی .


نخستین کی نامدار اردشیر
پس شهریار آن نبرده دلیر.

دقیقی .


بیامد پس از سروران سپاه
پُس تهم جاماسب دستور شاه .

دقیقی .


پس آگاه کردند زان کارزار
پس شاه را فرخ اسفندیار.

دقیقی .


پُس شاه لهراسب گشتاسپ شاه
نگهدار گیتی سزاوار گاه .

دقیقی .


بیامد پس او گزیده سوار
پس شهریار جهان نیوزار.

دقیقی .


بیامد نخست آن سوار هژیر
پس شهریار جهان اردشیر.

فردوسی .


آنگه رزبانش را بخواند دهقان
دو پسر خویش راو دو پُس رزبان .

منوچهری .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷۶ مورد، زمان جستجو: ۲.۷۸ ثانیه
پرک ساس پس . [ پْرِ / پ ِ رِ ](اِخ ) ۞ بروایت هرُدوت کبوجیه در سفر مصر «شبی در خواب دید که قاصدی از راه رسید و خبر داد که سمردیس بر تخت س...
پس خم زدن . [ پ َ خ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) گریختن . فرار. دررفتن (در تداول عوام ). (غیاث اللغات ).
پس پاشدن . [ پ َ س ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پس پایکی رفتن . بقهقرا رفتن . پس پسکی رفتن . پس رفتن . نکص . نکوص . منکص : اَحجم عَنه ؛ پس پا شد از ...
پس پریروز. [ پ َ پ َ ] (ق مرکب ) دو روز پیش از دیروز.
پس جانشین . [ پ َ ن ِ ] (نف مرکب ) کنایه از شخصی است که چون صاحب دکان برخیزد او بجای صاحب دکان بنشیند و کالا بفروشد. (برهان قاطع).
پس خواستن . [ پ َ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) باز خواستن . خواستن چیزی را داده . طلبیدن فرستاده ای را.
پس خواندن .[ پ َ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) خواندن کسی را که بازگردد. مراجعت خواستن از کسی . دعوت به بازگشت کردن .- پس خواندن صیغه ؛ فسخ ...
پس افتادگی . [پ َ اُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) عقب افتادگی . تأخیر. || نُکس . بازگشت بیماری در حال نقاهت . || غش کردن یا مردن . افتادن به پش...
پس افتادن . [ پ َاُ دَ ] (مص مرکب ) عقب افتادن . تأخیر : چونکه گله بازگردد از ورودپس فتد آن بز که پیش آهنگ بود. مولوی .|| نکس . عود مرض در...
پس افتاده . [ پ َ اُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) کسی را گویند که در راه از رفقا بازمانده باشد. (برهان قاطع). || پس افت . اندوخته . پس انداز. ذخیره...
« قبلی ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ صفحه ۱۳ از ۱۸ ۱۴ ۱۵ ۱۶ ۱۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.