اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پس

نویسه گردانی: PS
پس . [ پ ُ ] (اِ) مخفف پسر، چه پسر به ضم «پ » باشد چنانکه در سامی معرب بنظر رسیده . (فرهنگ رشیدی ). پور. ابن :
آن کرنج و شکرش برداشت پاک
واندر آن دستار آن زن بست خاک
این زن از دکان فرودآمد چو باد
پُس فلرزنگش بدست اندر نهاد.

رودکی .


جز بمادندر نماند این جهان کینه جوی
با پسندر کینه دارد همچو با دختندرا.

رودکی .


نخستین کی نامدار اردشیر
پس شهریار آن نبرده دلیر.

دقیقی .


بیامد پس از سروران سپاه
پُس تهم جاماسب دستور شاه .

دقیقی .


پس آگاه کردند زان کارزار
پس شاه را فرخ اسفندیار.

دقیقی .


پُس شاه لهراسب گشتاسپ شاه
نگهدار گیتی سزاوار گاه .

دقیقی .


بیامد پس او گزیده سوار
پس شهریار جهان نیوزار.

دقیقی .


بیامد نخست آن سوار هژیر
پس شهریار جهان اردشیر.

فردوسی .


آنگه رزبانش را بخواند دهقان
دو پسر خویش راو دو پُس رزبان .

منوچهری .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷۶ مورد، زمان جستجو: ۱.۲۸ ثانیه
پس فرستادن . [پ َ ف ِ رِ دَ ] (مص مرکب ) عودت دادن . بازگردانیدن .
پس استاندن . [ پ َ اِ دَ ] (مص مرکب ) بازپس گرفتن . واستدن .
پس انداختن . [ پ َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) تعویق . تأخیر. تَلکﱡؤ. || قسطی از دین را بموعد ندادن . || ... زن ، حیض را دیر کردن . || در تداول ...
پس اوفتادن . [ پ َ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به پس افتادن شود.
باد پس پشت . [ دِ پ َ س ِ پ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باد مغربی را گویند. (آنندراج ). باد غربی است که بتازیش دبور گویند. ضد صبا. (هفت قلزم ...
باد پس دست . [ دِ پ َ س ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بادی که از سوی قُبُل آید و بتازیش دبور خوانند و در صراح اللغه ترجمه ٔ دبور باد پس پش...
منصرف شدن
زبان پس قفا. [ زَ پ ِ ق َ ] (اِ مرکب ) نام گلی است . رجوع به زبان در قفا و زبان بقفا شود.
پس خم گرفتن . [ پ َ خ َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) پس سر کردن . روگردانیدن . (از مصطلحات از غیاث اللغات ).
پس سر نمودن . [ پ َ س ِ س َ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ] (مص مرکب ) کنایه از روگردانیدن بخجالت باشد و کسی را که مخل طبیعت باشد بلطایف الحیل از سر وا ک...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.