اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پل

نویسه گردانی: PL
پل . [ پ ُ ] (اِخ ) ۞ از مردم اگینه ۞ . یکی از اطبای قدیم یونان است اندکی پیش از این که عمروبن العاص اسکندریه را فتح کند او در آن شهر بوده است و کتابی بنام اختصار طب دارد مرکب از هفت کتاب و این کتاب در علم طب اثری معتبر است . (از قاموس الاعلام ترکی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
پل . [ پ ُ ] (اِ) ۞ طاقی باشد که بر رودخانه ٔ آب بندند و آن را به عربی قنطره خوانند. (برهان قاطع). طاقی که بر روی آب بندند.چیزی که روی...
پل . [ پ َ ] (اِ) کرت . کرد. کردو. مرزباشد و آن زمینی است که به جهت سبزی کاشتن یا چیزی دیگر مهیا سازند و کنارهای آن را بلند کنند. (برهان ق...
پل . [ پ َ / پ ِ ] (اِ) پاشنه ٔ پای . عقب : دریغ این بر و برز و بالای تورکیب دراز و پل و پای تو. فردوسی (از فرهنگ رشیدی ).همیشه کفش و پلش ر...
پل . [ پ ِ ] (اِ) اشکلک خیمه و آن چوبکی باشد به مقدار چهار انگشت که ریسمانی بر کمر آن بندند و بدان بالا و پائین خیمه را بهم وصل کنند و آن...
پل . [ ] (اِخ ) رجوع به اسیوند (طائفه ٔ...) شود.
پل . [ پ ِ ] (اِخ ) نام دهی از دهستان اوزرود نور مازندران . رجوع به پیل شود.
پل . [ پ ُ ] (اِخ ) محلی در 164هزارگزی طهران میان نودِژ و قم و آنجا ایستگاه ترن است .
پل. ("پ" با آوای زیر )، (مازنی )، شرجی، هوای دم کرده، هوای دم کرده و بسیار گرم. "اسا هوا اته کم پل دارنه " - الان هوا کمی دم دارد.
به فتح پ. گیسو در گویش کازرونی(ع.ش)
طاق پل . [ ق ِپ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چشمه ٔ پل : در طریق عشقبازی از کسی کم نیستم موج سیلاب غمم پهلو بطاق پُل زند.محمدقلی سلیم (ا...
« قبلی صفحه ۱ از ۱۸ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.