په
نویسه گردانی:
PH
په . [ پ َه ْ ] (اِ صوت ) کلمه ٔ تعجب است . کلمه ٔ تحسین است بمعنی خوشا و حبذا و آن هنگام تحسین یا حیرت آمیخته بر زبان رانند و مکرر نیز گویند و آن بدل وَه است . (آنندراج ). آفرین . به . کلمه ای که در هنگام شگفتی گویند؛ په په . به به . رجوع به په په شود. || آوائی که از دهان برآرند با دم زدن : کوه ، کیه ؛په گفتن کسی را تا بوی دهن او معلوم شود. (منتهی الارب ). کهوب ؛ په کردن مست بر روی کسی . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
په . [ پ ِه ْ ] (اِ) مخفف پیه . وزد. پی . شحم . دژپه . درپه : دولت بمن نمیدهد از گوسفند چرخ از بهر درد دنبه و بهر چراغ په . خاقانی .صد جگر پاره ...
په . [ پ َه ْ ] (اِ) بلهجه ٔ طبری : پود، مقابل تار.
په په . [ پ ِ پ ِ ] (اِخ ) (فلورستان ) ۞ سرتیپ ایتالیائی ، متولد در «سکیلاس » (1780 - 1851 م .). || برادرش ، گیوم وطن پرست و سرتیپ (1782 - 185...
په په . [ پ َ پ َ / پ ِ ] (ص ) ۞ پپه . پخمه . گول . چلمن . سلیم . پفیوز. آبدندان . ساده . ساده دل . چلمه . صاف و ساده . رجوع به پپه شود.
په په . [ پ َه ْ پ َه ْ ] (اِ صوت ) کلمه ای است از توابع که در هنگام تحسین با حیرت آمیخته گویند. (برهان ). آفرین . زه .مخفف واه واه . (غیاث )...
په په گی .[ پ َ پ َ / پ ِ ] (حامص ) په پگی . رجوع به په پگی شود.
په به پهلو درآمدن . [ پ ِه ْ ب ِ پ َ دَ م َ دَ ] (مص مرکب ) فربه شدن : صد جگر پاره شد ز هر سوئی تا درآمد پهی به پهلوئی .نظامی .
په ان . [ پ ِ اُ ] (اِخ ) ۞ پزشک خدایان . وی «مارس » را که بدست «دیوبد» مجروح شده بود، معالجه کرد.
په پن . [ پ ِ پ َ ] (اِخ ) ۞ لو ویو یا (په پن دلاندن ). مباشر کاخ «استرازی »، در زمان «کلوتر دوم »، «داگوبر اول » و «سی ژبر دوم ». وی پدر گری م...
په پن . [ پ ِ پ َ ] (اِخ ) پسر شارلمانی ، پادشاه ایتالیا از سال 781 تا 810 م .