پیش پیش . (ق مرکب ) جلوجلو. پیشا پیش . تقدم . ترجمه ٔ قدام . و گاهی «از» بر آن داخل کنند و از پیش پیش گویند
: زانکه هر مرغی بسوی جنس خویش
میپرد او در پس جان پیش پیش .
مولوی .
شیر را چون دید محو ظلم خویش
سوی قوم خود دوید او پیش پیش .
مولوی .
آنرا که پیر و دل روشن روان بود
از پیش پیش مشعل دولت روان بود.
تأثیر.
گذشتن از جهان گر خسروی نیست
علم پس پیش پیش مردگان چیست .
تأثیر.