اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پیش پیش

نویسه گردانی: PYŠ PYŠ
پیش پیش . (ق مرکب ) جلوجلو. پیشا پیش . تقدم . ترجمه ٔ قدام . و گاهی «از» بر آن داخل کنند و از پیش پیش گویند :
زانکه هر مرغی بسوی جنس خویش
میپرد او در پس جان پیش پیش .

مولوی .


شیر را چون دید محو ظلم خویش
سوی قوم خود دوید او پیش پیش .

مولوی .


آنرا که پیر و دل روشن روان بود
از پیش پیش مشعل دولت روان بود.

تأثیر.


گذشتن از جهان گر خسروی نیست
علم پس پیش پیش مردگان چیست .

تأثیر.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
خون از پیش بردن . [ اَ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از کشتن کسی و از عهده ٔ جواب آن برآمدن . (آنندراج ) : ریخت خونم را و برد از پیش آن بیداد ک...
پس وپیش نگریستن . [ پ َ س ُ ن ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) یا پس و پیش نگه کردن . گذشته و آینده را بنظر داشتن . به قبل و بعد اندیشیدن . عاقبت اند...
جام پیش دهن بردن . [ ش ِ دَهََ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) قدح می سرکشیدن : روان گردید خوناب دلم از ساغر دیده به یاد لعل او چون جام می پیش دهن...
خر در پیش خانه ٔ خود بستن . [ خ َ دَ ش ِ ن َ / ن ِ ی ِ خَودْ / خُدْ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از بی غم و فارغ البال بودن . عرض دادن جاه و شأ...
بخش اعظم رابطه ایرانیان و اعراب به وجود دولت ((حیره))مربوط مى شود. ((حیره))شهرى در کرانه فرات در یک فرسخى جنوب کوفه بود. واژه ((حیره))واژه اى سریانى ب...
در نامه ای که رستم فرخزداد سردار سپاه ایران در جنگ قادسیه به برادرش می نویسد، پیش بینی می کند که اگر ایران از اعراب شکست بخورد، آینده ی ایران چنین خو...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.