اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تاغ

نویسه گردانی: TAḠ
تاغ .(اِخ ) قلعه ای در سیستان ۞ .(فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء) :
آنکه برکند به یک حمله در قلعه ٔ تاغ
آنکه بگشاد به یک تیر دژ ارگ زرنگ .

فرخی (از آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
طاق تاجکی . [ ق ِ ج َ ] (اِخ ) ظاهراً نام طاقی و دروازه ای بوده است به ری چه در کتاب النقض آمده است : و در شهر ری خادم و ابوالقاسم عبود...
طاق بهار. [ ق ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قوس ِ قزح . رنگین کمان . کمان رستم .
طاق بستان . [ ق ِ ب ُ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه سنندج و کرمانشاهان بین گاوبنده و کرمانشاهان ، در 143000 گزی سنندج و 7500 گزی کرمانشاهان . ...
طاق بستن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) ایجاد کردن طاق . ساختن طاق . || خوازه بستن . طاق نصرت بستن . طاق بندی . و رجوع به طاق بندی شود.
طاق ازرق . [ ق ِ اَ رَ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از فلک است که آسمان باشد. (برهان ). کنایه از فلک و آسمان . (انجمن آرا).
طاق البصل . [ قُل ْ ب َ ص َ ] (اِخ ) ابن عبدربه صاحب این لقب را در ردیف مجانین و دیوانگان شمرده و گوید با دریافت قیراطی آواز میخواند و با ا...
طاق التکک . [ ق ُ ؟ ] (اِخ ) نام محلی است در کرخ : و در این ماه (ذی القعده ٔ سال 332) در کرخ حریقی عظیم روی داد که از حد طاق التکک تا سما...
طاق افتادن. به نهایت بی طاقتی رسیدن: نَقش می بَستَم که گیرَم گوشه‌ای زان چَشم مَست طاقَت و صَبر از خَمِ اَبروش طاق افتاده بود حافظ
قارلق طاغ .[ ل ِ ] (اِخ ) کوهی است در آسیای صغیر در ایالت ادرنه در شهرستان کوملجنه و در شمال غربی آن شهرستان از شرق به غرب به طول 25ه...
قارلق طاغ . [ ل ِ ] (اِخ ) کوهی است در قسمت غربی مغولستان و در منتهای سلسله جبال تیان شان و در میان 91 درجه و 30 دقیقه و 93 درجه ٔ طول ش...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۱۱ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.