اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تب

نویسه گردانی: TB
تب . [ ت ِ ] (اِخ ) ۞ شهری به یونان و مرکز ناحیه ٔ ولایت «آتیک - و - بئوثی » ۞ . این شهر بر روی خرابه های «تب » باستانی بنا شده و در حدود3300 تن سکنه دارد. آثار باستانی در این ناحیه بسیار کم و نادر است چه در دوران کشورگشایی اسکندر چنان مورد حمله و هجوم مقدونیها واقع شد که با خاک یکسان گردیده بود. || تب از بلاد قدیم یونان و پایتخت بئوثی ۞ بود، در زمان جنگهای مادی شهر تب علیه آتن با دولت ایران متحد شد وسپاهیان آن شهر بیاری «ماردنیوس » سردار ایرانی در محل «پلاتا» با یونانیان جنگیدند. دولت تب بیش از تمام دول یونانی طرفدار ایران بود. و در جنگ مذهبی (جنگ مقدس ) علیه فوسیدیها، اردشیر سوم سیصد تالان به آنها کمک کرده بود و از طرفی هم مردم تب در مقابل اسکندر خواستار حفظ آزادی خود بودند. این دو عامل موجب خشم اسکندر شد و در سال 336 ق . م . بر این ناحیه تاخت و چنان آن را ویران و اهالی آن سامان را قتل و غارت کرد که آثاری از آن باقی نماند، و قریب 30000 تن از مردم تب مانند بردگان بدست سربازان مقدونی به اسارت افتادند و در معرض فروش قرار گرفتند (335 ق . م .). سفاکی اسکندر در تب چنان بود که مردم آتن عزادار شدند و ازبرگزاری جشن عید «باکوس » خودداری کردند. با آنکه شهر زیبای تب پس از سالها مجدداً تجدید بنا شد، دوباره بوسیله ٔ رومیان ویران گشت . در قرون وسطی این ناحیه بار دیگر اهمیتی بدست آورد و علت آن رونق یافتن کارخانه های حریربافی آن بود ولی باز بر اثر حمله ٔ بلغارها، نورماندهای صقلیه ۞ ، لومباردها ۞ و کاتالانها ۞ دچار پریشانی و اختلال گشت . رجوع به ایران باستان ج 1 ص 672، 784، 785، 782، 839، 841،845 و ج 2 ص 1198، 1231، 1235، 1236، 1241، 1400، 1546، 1532 و ج 3 ص 2027 و 2326 و تاریخ تمدن قدیم فوستل دوکولانژ ترجمه ٔ نصراﷲ فلسفی ذیل کلمه ٔ «تبا» شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
تب بردن . [ ت َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) عبارت از دور کردن تب بود. (آنندراج ). رجوع به تب بر شود.
تب افروز. [ ت َ اَ ] (ن مف مرکب ) کسی که تب داشته باشد. (بهار عجم ) (آنندراج ). تب افروخته . کسی که از تب افروخته شده باشد : سراغ شعله از خا...
تب انگیز. [ ت َ اَ ] (نف مرکب ) که تب انگیزد. تب آورنده . تب خیز. رجوع به تب و دیگر ترکیبهای آن شود.
تب رجعی . [ ت َ ب ِ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به تب رجع و تب راجعه شود.
تب سودا. [ ت َ ب ِ س َ / سُو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تبی که از ماده ٔ سودا باشد : بدرد من چرا نادردمندی مبتلا گرددنیمخواهم تب سودا نصیب دش...
تب عصبی . [ ت َ ب ِ ع َ ص َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) 1 - تب هایی که در قولنج کبدی و کلیوی دیده میشود. 2 - تب های ضربه ای که در اثر ضربه ها...
تب ستان . [ ت َ س ِ ] (نف مرکب ) تب ستاننده . گیرنده ٔ تب . دافع تب : از بهر تب بریدن خود دست آز رااز نیستان هیچکسی تب ستان مخواه .خاقانی .
تب صالب . [ ت َ ب ِ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )حمی صالب . تب گرم ، یعنی در وی لرزه و سرما نباشد. (بحر الجواهر). رجوع به تب و دیگر ترکیبهای...
تب لازم . [ ت َ ب ِ زِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حمای لازم . تب بندی . تب دائم . تب یک بندی . || گاه از آن سل اراده کنند. رجوع به تب و ...
تب کردن .[ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گرفتار تب شدن : مریضی که در عشق تب میکندعلاجش دو عناب لب میکند. رفیقای نائینی (از آنندراج ).رجوع به ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۱۲ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.