اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تک

نویسه گردانی: TK
تک . [ ت ُ ] (اِ) منقار جانوران . (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ). منقار پرندگان . (ناظم الاطباء). منقار مرغان و جانوران . (انجمن آرا) (آنندراج ). طبری ، تک ۞ . گیلکی ، توک ۞ . سمنانی ، تیک ۞ . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
- تک کسی را چیدن ؛ در تداول عامه ، تک کسی را قیچی کردن ، او را با گفتاری سخت متنبه کردن . جواب او را گفتن یا عتابی کردن که دیگر آن گفته نگوید یا آن دعوی نکند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || نوک خنجر و نیزه و امثال آن بود. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || ذروه . قله . بلندترین جای چیزی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || نیش قلم . (یادداشت ایضاً). || باریکترین قسمت چیزی در آخر آن از سوی طول . (یادداشت ایضاً).
- تک قیچی ؛ ریزه های جامه و کاغذ و چرم و جز آن .(یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- جان به تک پا بیرون بردن ؛با فرار جان به سلامت بردن . (یادداشت ایضاً).
|| چراغی که اندک نور داشته باشد. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
تک مضراب . [ ت َ م ِ ] (اِ مرکب ) اصطلاحی است در موسیقی و آن مقابل ریزمضراب است و معمولاً بعد از هر «تری مولی » تک مضراب می آید.- تک مضراب ...
بادام تک . [ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دستگردان بخش طبس شهرستان فردوس که در 123هزارگزی شمال طبس واقع است . سرزمینی است جلگه ای وگر...
تک آغاج . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان آجرلو است که در بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع است و480تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4...
تک بلاغ . [ ت َ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان گورائیم است که دربخش مرکزی شهرستان اردبیل واقع است . کوهستانی است و367 تن سکنه دارد.(از فرهنگ...
تک انجام . [ ت َ اَ ] (اِ مرکب ) جایی است که اسبها در اسب دوانی به آن میرسند ۞ . (فرهنگستان ایران ).
پوی و تک .[ ی ُ ت َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ). رجوع به پوی و رجوع به تک و رجوع به تک و پو و تکاپو شود : راهشان یوز گرفته ست و ندارند خبرزآن...
تک و پوی . [ ت َ ک ُ ] (ترکیب عطفی ،اِ مرکب ) تاخت و دو و دو تیز و تند. (ناظم الاطباء).تکاپوی . آمد و شد از روی تعجیل و شتاب : خورشیدرخا وصل ت...
تک و توک . [ ت َک ُ ] (ص مرکب ، ق مرکب ، از اتباع ) در تداول عامه ، بندرت . معدودی . قلیل . بندرت بکمیت عددی : تک و توکی برگ بر درختان مانده ...
تک و تاب . [ ت َ ک ُ ](ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) دو. شتاب . تاخت : می پرید آنچنان کز آن تک و تاب پرفکند از پیش چهار عقاب .نظامی .همچنان می شدند د...
تک و تاز. [ ت َ ک ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) تک و تا. (غیاث اللغات ) دو و تاخت . (ناظم الاطباء). تکاپوی : در سلاح و سواری و تک و تازگوی برد...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۷ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.