تنگ
نویسه گردانی:
TNG
تنگ . [ ت ُ ] (اِ) کوزه ٔ سرتنگ گردن کوتاه را گویند. (برهان ). کوزه ای است سفالین یا بلورین بیضی شکل که لوله و نایژه ٔ آن بر سرش قرار دارد و لوله اش آنجا که به کوزه متصل شود تنگ است و سر لوله فراخ و گشاد است . بلبله . صراحیه . (فرهنگ فارسی معین ). کوزه ای که شکمش کلان و گردنش کوتاه و دهانش تنگ باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خواه از سفال بود و یا جز آن مانندتنگ آبخوری و تنگ بلور و تنگ روی . (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۲۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۱ ثانیه
جای بر کسی تنگ کردن . [ ب َ ک َ ت َ ک َ دَ ](مص مرکب ) به تنگ گرفتن او را از روی غلبه . (آنندراج ) (بهار عجم ). مقابل جای واکردن . (بهار عجم...
کار بر کسی تنگ گرفتن . [ ب َ ک َ ت َگ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) اجحاف . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). تعضیل . اجحار. (تاج المصادربیهقی ). تزنئه .
جای بر کسی تنگ گرفتن . [ ب َ ک َ ت َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) بتنگ گرفتن او را از روی غلبه . مقابل جای واکردن . (بهار عجم ).
تنگ سولک. [تَ گِ سَ لَ]. (ا. فا). روستایی است از توابع بخش مرکزی شهرستان بهمئی در استان کهگیلویه و بویراحمد ایران. جمعیت این روستا در دهستان بهمئی گرم...