تنگ
نویسه گردانی:
TNG
تنگ . [ ت ُ ] (اِ) کوزه ٔ سرتنگ گردن کوتاه را گویند. (برهان ). کوزه ای است سفالین یا بلورین بیضی شکل که لوله و نایژه ٔ آن بر سرش قرار دارد و لوله اش آنجا که به کوزه متصل شود تنگ است و سر لوله فراخ و گشاد است . بلبله . صراحیه . (فرهنگ فارسی معین ). کوزه ای که شکمش کلان و گردنش کوتاه و دهانش تنگ باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خواه از سفال بود و یا جز آن مانندتنگ آبخوری و تنگ بلور و تنگ روی . (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۲۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۳ ثانیه
قبا تنگ شدن . [ ق َ ت َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از بی طاقت شدن و تنگی معاش باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء) : چون قضا برسید قبا تنگ آید. (سندب...
تنگ میخ کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) (اصطلاح نجاری ) چوب و الواررا بر روی هم چیده و از اطراف به میخ استوار کردن تا بی تابی بخشکد و سپس...
تنگ خسروآباد. [ ت َ گ ِ خ ُ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان طرهان است که در بخش طرهان شهرستان خرم آباد واقع است و 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ ج...
تنگ اندرآمدن . [ ت َ اَ دَ م َ دَ] (مص مرکب ) تنگ آمدن . سخت نزدیک آمدن : پیاده بدو، تیزبنهاد روی چون تنگ اندرآمد به نزدیک اوی . فردوسی .چو...
تنگ دهلیز کردن . [ ت َ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) راه ورود بجایی را دشوار کردن . و در بیت زیر کنایه از مانع خواب شدن است : سکندر ز چین رای خرخیز...
تنگ فرا گرفتن . [ ت َف َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) مغموم شدن و بیزار گشتن و دلتنگ شدن . (ناظم الاطباء). رجوع به تنگ گرفتن شود.
دره تنگ پائین . [ دَرْ رَ ت َ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان یوسف وند بخش سلسله شهرستان خرم آباد، با 700 تن سکنه . آب آن از رود کهمان و راه...
رک رک تنگ نمک . [ رُرُ ت َن ْ ن َ م َ ] (اِخ ) ده از دهستان ده پیر بخش حومه ٔ شهرستان آبادان . سکنه ٔ آن 240 تن است . آب آن از چشمه . محصول ...
دره تنگ بالا. [ دَرْ رَ ت َ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان یوسف وند بخش سلسله شهرستان خرم آباد. واقع در 18هزارگزی باخترالشتر و 7هزارگزی باختر...