توث
نویسه گردانی:
TWṮ
توث . (ع اِ) تود.لغتی است در تا. (منتهی الارب ). مأخوذ از توت فارسی و بمعنی آن . (ناظم الاطباء). میوه ایست شیرین و درخت توت . (آنندراج ). توت . تود. فرصاد. معرب توت است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به المعرب جوالیقی ص 90 شود. || بثره به شکل توت در رحم و در نره . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به توثه شود.
واژه های همانند
۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
توس . (اِ) درختی است و در دره های فرعی رودخانه ٔ کرج است . نام این درخت دردره ٔ شهرستانک ، توس است و آن را سندر، غان ، غوش ، غوشه ، تیس و ...
توس . (اِ) سلامتی . (ناظم الاطباء). رجوع به توس کردن و توس نمودن شود.
توس . (اِ) زمین صلب و سخت . (ناظم الاطباء).
توس . (ع اِ) طبیعت و اصل . یقال : هو من توس صدق ؛ ای اصل صدق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || توساً له ، و جوساً له ، دعای بد...
توس . (اِخ ) پهلوان مشهور که آن را توس بن نوذر گویند. (فرهنگ رشیدی ). نام پسر نوذر بوده که در دربار شاهنشاه ایران کاوس و کیقباد و کیخسرو اس...
شناسنامه
توسکا Betulaceae :تیره
Betula pendula –B.verrucosa ehrh :نام لاتین
Silver birch – Lady birch tree :نام انگلیسی
توس - غان :نام فارسی
شجره...
طوس . [ طَ ] (ع اِ) ماه . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || (اِمص ) خوبی و تازگی چهره بعدِ بیماری . (منتهی الارب ). خوبی رو وتازگی آن بعد ...
طوس . (ع اِمص ) دوام و همیشگی چیزی . (منتهی الارب ). || (اِ) دوائی که جهت حفظ صحت خورند. (منتهی الارب ). داروئی که برای حفظ آشامیده شود....
طوس . (اِخ ) از دیههای بخارا. (معجم البلدان ).
طوس . (اِخ ) ناحیتی است (به خراسان ) و اندر وی شهرکهاست چون طوران و نوقان و بروغون و رایکان و بنواذه و اندر میان کوههاست و اندر کوههای و...