توز
نویسه گردانی:
TWZ
توز. (ع اِ) طبیعت و خلق . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || چوب بازی کچه . || درختی است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به توز شود.
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۵ ثانیه
توز. (اِ) به معنی تاخت و تاراج است . (برهان ). تاخت و تاراج و غارت و یغما و حمله و هجوم . (ناظم الاطباء). تاخت و تاز. (فرهنگ جهانگیری ). |...
توز. (نف ) جمعکننده و برآورنده و کشنده و حاصل کننده را نیز گویند. (برهان ). کشنده و گذارنده . (فرهنگ رشیدی ). جوینده و اندوزنده و دوشنده . (غی...
توز. (اِخ ) شهری است در سرحد پارس قریب به اهواز و معرب آن توج است . (فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ). اما در قاموس ، توج و توز هر دو به ...
رزم توز. [ رَ ] (نف مرکب ) جنگجو. جنگاور. (فرهنگ فارسی معین ). رزم جو. جنگی . مانند کینه توز باشد از توختن به معنی جمع کردن و انتقام جستن . (ف...
کین توز. (نف مرکب ) این لغت مرکب است از کین و توز به معنی کینه کش و صاحب کینه که تلافی کننده ٔ بدی باشد، چه کین به معنی کینه و توز به م...
کینه توز. [ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) کینه اندوز. کینه کش . (غیاث ). کینه خواه . (آنندراج ). صاحب کینه و انتقام کشنده و تلافی بدی کننده . کینه توزن...
توز یا توج که همچنین طاووس هم نامیده شده در فارس قدیم و از توابع شاپورخوره در ۳۲ فرسنگی شیراز و با فاصله ۱۲ فرسنگی از جنابه یا بندر گناوه فعلی و تقریب...
توذ. (اِخ ) قریه ای است از قراء سمرقند که در سه فرسنگی آن واقع است . محمدبن ابراهیم بن خط-اب توذی و پسر او ابواللیث نصربن محمدبن ابراهیم ...
توذ. (اِخ ) قریه ای است از قراء مرو... و اکثر آن را توث نامند. (از معجم البلدان ).