اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ته

نویسه گردانی: TH
ته . [ ت ُه ْ ] (اِ) تفو را گویند که آب دهن است و آب دهن انداختن را هم گفته اند. (برهان ) (از آنندراج ). تف و آب دهن . (ناظم الاطباء). رجوع به تف و تفو شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
زیرزمینی (این واژه در افغانستان بیشتر استفاده می شود)
ته و تو. [ ت َ هَُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) تَه تو. ژرفای چیزی . عمق موضوعی . جزئیات امری .- ته وتوی کاری یا امری یا چیزی یا مطلبی را درآو...
ته نشستن . [ ت َه ْ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) ته نشین شدن . در ته ظرف جای گرفتن مواد. رسوب . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ته نشست شود.
ته مانده . [ ت َه ْ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) آنچه از خوردن باقی بماند. (آنندراج ). آنچه از طعام در خوان باقی ماند. (ناظم الاطباء). آنچه باقی مان...
ته گرفتن . [ ت َه ْ گ ِ رَ / رِ ت َ ] (مص مرکب ) بسته شدن و بهم پیوستن قسمتی از طعام در ته دیگ . سوختن غذایی که در زیر ظرف است برای کم آ...
ته کاسه . [ ت َه ْ س َ / س ِ ] (اِ مرکب ) آنچه در ته کاسه مانده است پس از خوردن مظروف آن . آنچه از بقیه ٔ طعام یا شراب که در ته کاسه ما...
ته کردن . [ ت َه ْ ک َ دَ] (مص مرکب ) تا کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).- ته کردن رخت و قماش ؛ تاکردن آن : صبا را شرم می آید به روی گل...
ته غربال . [ ت َه ْ غ َ ] (اِ مرکب ) دانه های ریزه . (فرهنگ رشیدی ). کنایه از دانه های ریزه و نخاله ٔ هر چیز. (برهان ) (از آنندراج ).
پان ته آ. [ت ِ ] (اِخ ) گزنفون در کتاب 4، فصل 2 آرد که : در خلال این احوال مادیها غنائم را تقسیم کردند و برای کوروش خیمه ٔ باشکوهی با تمام ...
ته اومان . [ ت ِ ] (اِخ ) پادشاه شوش در سال 645 ق . م . که درآن سال آشوربانیپال پادشاه آشور به شوش حمله کرد و ته اومان را مغلوب و مقتول ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۱۰ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.