اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ثقت

نویسه گردانی: ṮQT
ثقت . [ ث ِ ق َ ] (ع اِمص ) اطمینان . || خاطر جمعی : هر سخن که از سر نصیحت ... رود... به راداء آن دلیری نتوان کرد مگر به عقل ... شنونده ثقتی تمام باشد. (کلیله و دمنه ). و اگر خردمندی به قلعه ای پناه گیرد و ثقت افزاید... البته به عیبی منسوب نگردد. (کلیله و دمنه ). || استواری . (غیاث اللغة). ج ، ثقات . و رجوع به ثقه شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
سقط. [ س ِ ] (ع اِ) گوشه . || ناحیه . || دامن خیمه . || بال شترمرغ یا عام است . || گوشه ای از ابر که بر زمین افتاده نماید. (منتهی ال...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
سقط گشتن . [ س َ ق َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) مردن چهارپای بخصوص مردن اسب و خر. (آنندراج ) (غیاث ) : ز نیروی هر دو در آن گیر و دارسقط گشت صد اسب ...
سقط گفتن . [ س َ ق َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) زشت گفتن . بد گفتن : بگه غیب چونانکه دگر کس رانتواند گفت او را سقطی دشمن . فرخی .هرکسی را عیبی و ...
سقط شدن . [ س َ ق َ ش ُ دَ ](مص مرکب ) مردن چهارپایان : شتربه را بگذاشت و برفت بازرگان را گفت سقط شد. (کلیله و دمنه ).چنین گویند کاسب بادر...
سقط کردن . [ س ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بچه از شکم افکندن پیش از زمان . بچه افکندن . بچه انداختن .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نک. بچه انداختن، مرده زائی.
(سَ قَ فُ) همان سقطفروش است. می رفت پشت تیغه و می شد سقط فروش. کبریت و زردچوبه و صابون و قند را هربار همراه خود می برد... (گلستان، ابراهیم، از روزگار ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.