اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جان

نویسه گردانی: JAN
جان . (اِخ ) ۞ یوحنا کاهن که در1816 م . درگذشته است . او راست : قاموس عربی و لاتینی ،که در ذیل آن بعض سوره های قرآن مجید، و منتخباتی دروصف مصر از ابی الفداء، و پاره ای از رسائل عبداللطیف بغدادی و اشعار حماسی از ابی تمام را آورده و بسال 1802 م . در یانا بطبع رسیده است . (معجم المطبوعات ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۵۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۵ ثانیه
جان احمدی . [ اَ م َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان میلانلو بخش شیروان شهرستان قوچان در 55 هزارگزی جنوب باختری بخش شیروان واقع شده و مح...
جان احمدی . [ اَ م َ ] (اِخ ) مزرعه ای است از مزارع قریه ٔ چارکند بلوک سیرجان . (مرآت البلدان ج 4 ص 131).
جان آفرین . [ ف َ ] (اِخ ) روان آفرین . خالق روح . (ناظم الاطباء). آفریننده ٔ جان . (آنندراج ). خالق . آفریدگار. خدا : یکی گنج بخشید بر هر کسی بجا...
جان دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) مردن . (بهار عجم ). قبض روح شدن . جان سپردن . سَهف . (منتهی الارب ). جود. (منتهی الارب ). مالک . رُیوق . (منتهی ا...
جان خراشی . [ خ َ] (حامص مرکب ) عمل جان خراش . روان خراشی . روح آزاری .
جان جهان . [ ن ِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خطابی است بمعشوقه : بس بناگوش چو سیماکه سیه شد چو شبه آن ِتو نیز شود صبر کن ای جان جهان . ...
جان پذیری . [ جام ْ پ َ ] (حامص مرکب ) عمل جان پذیر. پذیرفتن جان . قبول کردن جان : دل درانداز و جان پذیری کن یک زمانش لگام گیری کن .نظامی .
جان پروری . [ جام ْ پ َرْ وَ ] (حامص مرکب ) عمل آنکه یا آنچه جان را می پروراند. روحپروری . روان پروری : وزین شیوه سخنهایی برانگیخت که از جان...
جان بردن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) زندگانی کردن . (غیاث اللغات ). زنده ماندن . از مرگ رهایی یافتن . از مهلکه سالم بیرون آمدن . از مرگ خلاص ش...
جان زمین . [ ن ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از سبزه و گل و میوه باشد. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.