جبرئیل
نویسه گردانی:
JBRʼYL
جبرئیل . [ ج َ رَ ] (اِخ ) (شیخ ...) کردی . محدث است . مرحوم قزوینی در حاشیه ٔ ص 111 شدالازار چنین نویسد:شرح حالی از این شخص در هیچ جا نیافتم ولی یافعی درحوادث سنه ٔ 676 هَ .ق . که سال وفات یحیی بن شرف نواوی فقیه معروف شافعی است در ضمن تعداد کسانی که از وی روایت کنند یکی همین شیخ جبرئیل کردی را شمرده است و عین عبارت او چنین است : «و روی عنه [ ای عن النواوی ] جماعةُ من ائمةالفقهاء والحفاظ منهم الامام علاءالدین العطار... و منهم الشیخ المبارک الناسک جبرئیل الکردی و علیه سمعت الاربعین ». و از عبارت یافعی معلوم میشود که اولا: این شیخ جبرئیل کردی بطور متیقن در سال 676 هَ .ق . که سال وفات نواوی است در حیات بوده بعلاوه در سن و رشد بمرتبه ای رسیده که از نواوی روایت کند. ثانیاً چون یافعی اربعیین نواوی را بر این شیخ جبرئیل کردی سماع کرده و تولد یافعی در حدود سنه ٔ 698 بوده و حداقل عمر یافعی در زمان سماع باید پانزده سال باشد بنابر این شیخ جبرئل بطور یقین در 710 در حیات بوده است علیهذا عصر تقریبی حیات وی از 676 تا 710 میباشد. (از حاشیه ٔ شدالازار ص 111). و در حاشیه ص 240 همین کتاب آرد: در حاشیه پیش چون هنوز بشرح حالی از شیخ جبرئیل برنخورده بودیم از تاریخ یافعی به استنباط چیزی نگاشتیم ولی بعد کتاب «منتخب المختار» که تقی الدین فارسی آنرا از کتاب «المختارالمذیل به علی تاریخ ابن النجار» انتخاب نموده بدست ما افتاد و در ص 47 کتاب مزبور چ بغداد مختصری از شرح حال وی مسطور است که بعینه نقل میشود: «جبرئیل الکردی ؛ جبریل بن عمربن یوسف الکردی ابوالامانةالملکی ذکر لی انه کان یصحح علی الشیخ محی الدین النووی الاحادیث الاربعین التی له وکان دخل بغداد بعد اخذها بسبع سنین ولد بمکة ثلاث و خمسون سنه ، توفی سنة ثلاث و عشرین و سبعمائه » یعنی درسال 723 در گذشته است . (از حاشیه ٔ شدالازار ص 340).
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۲ ثانیه
جبرئیل . [ ج ِ رِ ] (اِخ )بنده ٔ خدا. (از منتهی الارب ). رجوع به جبرئیل شود.
جبرئیل . [ ج َ رَ ] (اِخ ) نام فرشته ٔ وحی . (از منتهی الارب ). نام فرشته مقرب . (مهذب الاسماء). فرشته ای است که پیک حضرت است . (ترجمان علا...
جبرئیل . [ ج ِ رَ ] (اِخ ) لغتی در جبرئیل . نام فرشته ٔ وحی . رجوع بجبرئیل شود. روح . ناموس . (از منتهی الارب ).
جبرئیل . [ ج ِ رِ ] (اِخ ) لغتی است در جبرئیل . نام فرشته ٔ وحی . رجوع به جبرئیل شود.
جبرئیل . [ ج َ رَ ] (اِخ ) ابن احمد مکنی به ابوالمعالی و ملقب به قدرخان . از ممدوحان رشیدی سمرقندی است . (از لباب الالباب عوفی چ ادوارد بر...
جبرئیل . [ ج َ رَ ] (اِخ ) ابن عمربن طغرل خان از امراء بخارا است . نرشخی هنگام بحث از جامع بخارا از صاحب ترجمه چنین یاد میکند؛ تا بروزگار که ...
جبرئیل . [ ج َ رَ ] (اِخ )(شیخ ...) ابن یحیی . یکی از رجال دربار مهدی خلیفه عباسی بود. در تاریخ بخارا و احوال و اشعار رودکی چنین آمده : مهدی...
ابو ایوب سلیمان بن یحیی بن جبیرول (به عبری: שלמה בן יהודה אבן גבירול) شاعر عبریزبان[۱]، نویسنده و فیلسوف اسپانیایی و از بزرگان فلسفه یهودی که در سال ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.