جز
نویسه گردانی:
JZ
جز. [ ج َزز ] (ع مص ) فریز کردن موی و بریدن و کندن گیاه . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). بریدن مو و پشم و گیاه و درخت خرما و کشت و امثال آن . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ). بریدن مو و گیاه خشک . (شرح قاموس ). بریدن پشم از گوسفند. (تاج المصادر بیهقی ). || قطع کردن و آن معنی اصلی است . (از متن اللغة). || درودن کشت و بریدن خرما از نخل . (تاج المصادر بیهقی )(از اقرب الموارد) (از متن اللغة). درودن گندم و خرما و مانند آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جَزاز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (متن اللغة). جِزاز. (متن اللغة). || به وقت درو رسیدن خرمابن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة).جِزاز. جَزاز. (متن اللغة). || خشک گردیدن و رسیدن خرما. (از متن اللغة) (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). جُزوز. (از متن اللغة) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (اِ) پاره ای از شب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (شرح قاموس ).
واژه های همانند
۵۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
جز. [ ج ُ ] (حرف اضافه ) غیر. (بهارعجم ). (ازغیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن عادل بن علی ). این لفظ مخفف «جدا از» ...
جز. [ ج ُ ] (از ع ، اِ) مخفف جزء بهمزه ٔ عربی است بمعنی پاره ٔ چیزی و چون آنرامضاف نمایند بچیزی بجای همزه واو نویسند و گویند جزو طلا هم طل...
جز. [ ج ِ ] (اِ) دنبه ٔ برشته شده باشد که بر روی آش آرد ریزند. (برهان ) (ناظم الاطباء) (لغت محلی شوشتر) (فرهنگ نظام ) (آنندراج ). جَزدَر. جِزد...
جز. [ ج َ ] (اِ) جزیره ٔ کنار دریا و میان دریا را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مفرس ومخفف جزیره ٔ عربیست ۞ که زمین خشک محاط ب...
جز. [ ج َ / ج َزز ] (اِخ ) نام کشوری که مابین فرات و دجله واقع شده و به تازی الجزیره و مردم فرنگ مزوپوتامی گویند. (ناظم الاطباء). و بعقید...
جز. [ج َزز / ج ِزز ] (اِ) در لهجه ٔ شیرگاه و نور، بوته ٔ جنگلی که همیشه سبز است . لیکن در رامیان مَندُل و در مینودشت منذول نامند. (یادداشت م...
جز. [ ج ِزز ] ( ) جز نمک بودن ؛ سخت شور بودن بحدی که گوئی خود نمک است . عین نمک . تمام نمک . بالتمام نمک . چنانکه گویند: این پنیر جز نمک ...
جز. [ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای بلوک کرمان . (از مرآت البلدان ج 4 ص 225).
جز. [ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای معمور استرآباد و خالصه ٔ دیوان اعلی است . هوای آن ییلاق است و از آب رودخانه مشروب میشود و چشمه ای دار...
جز. [ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای بلوک آباده ٔ اقلید (کذا) فارس و صنعت مردم آنجا جعبه سازی و قاشق سازی است و در این کار کمال استادی و م...