جز
نویسه گردانی:
JZ
جز. [ ج َزز ] (ع مص ) فریز کردن موی و بریدن و کندن گیاه . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). بریدن مو و پشم و گیاه و درخت خرما و کشت و امثال آن . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ). بریدن مو و گیاه خشک . (شرح قاموس ). بریدن پشم از گوسفند. (تاج المصادر بیهقی ). || قطع کردن و آن معنی اصلی است . (از متن اللغة). || درودن کشت و بریدن خرما از نخل . (تاج المصادر بیهقی )(از اقرب الموارد) (از متن اللغة). درودن گندم و خرما و مانند آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جَزاز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (متن اللغة). جِزاز. (متن اللغة). || به وقت درو رسیدن خرمابن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة).جِزاز. جَزاز. (متن اللغة). || خشک گردیدن و رسیدن خرما. (از متن اللغة) (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). جُزوز. (از متن اللغة) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (اِ) پاره ای از شب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (شرح قاموس ).
واژه های همانند
۵۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
جز و وز. [ ج ِزْ زُ وِزز ] (اِ صوت ) صدای سوختن اشیاء یا ناله ٔ اشخاص .
عز و جز. [ ع ِزْ زُ ج ِزز/ ج ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) رجوع به عز و چز شود.- عزوجز کردن ؛ رجوع به ترکیب «عزوچز کردن » ذیل «عز و چز» شود.
رباط جز. [ رُ ج َ ] (اِخ ) قصبه ای است جزء دهستان سلطان آباد بخش حومه ٔ شهرستان سبزوار دارای آب و هوای معتدل و 3263 تن جمعیت که بکار کشاور...
جز اینکه . [ ج ُ ک ِ ] (حرف ربط مرکب ) (از: جز + این + که ) الاّکه . بجز اینکه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به جز شود.
صورت جزء. [ رَ ت ِ ج ُزْءْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ریز حساب . صورت حساب که شامل ارقام ریز باشد.
جز و بز کردن . [ ج ِزْ زُ ب ِزز ک َ دَ ] (مص مرکب ) بزاری خواهش کردن . (یادداشت مؤلف ).
جز ناصیةالاسیر. [ ج َزْ زُ ی َ تِل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) بریدن موهای ناصیه ٔ اسیر. قلقشندی آرد: از سنت های بلاگونه ٔ عرب در جاهلیت اینکه ، چون م...
جذ. [ ج َذذ ] (ع اِ) پاره ای از هرچیز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ج ، اَجذاذ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (مص )شتابی کرد...