جعن
نویسه گردانی:
JʽN
جعن . [ ج َ ] (ع اِ) درهم کشیدگی و فروهشتگی در پوست و جسم . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). از این ماده فعل بکار نمیرود.
واژه های همانند
۳۵۳ مورد، زمان جستجو: ۲.۷۰ ثانیه
هفشه جان . [ هََ ش َ ] (اِخ ) قریه ٔ بزرگی در چهارمحال بختیاری ، و اهل محل آن را هوراشگون و هوشگان گویند. (یادداشت مؤلف ). دهی است ازبخش ح...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
جان دیویی (زاده ۲۰ اکتبر ۱۸۵۹ -در گذشت ۱ ژوئن ۱۹۵۲) یکی از معروفترین فیلسوفان امریکایی قرن بیستم و از پیشتازان عمل گرایی (پراگماتیسم) است که آرای انقل...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
فرشته جان . [ ف ِ رِ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جویم بخش جویم شهرستان لار، واقع در سه هزارگزی جنوب باختر جویم .ناحیه ای است جلگه ای ، گ...
عالم جان . [ ل َ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عالم ارواح . || کنایه از دنیا و عالم سفلی . || عناصر اربعه را نیز گویند. (برهان ) (آنندراج ).
عامل جان . [ م ِ ل ِ ] (اِخ ) اشارت به ذات پاک باری تعالی است و کنایه از عناصر اربعه هم هست . (برهان ).
کیلاه جان . (اِخ ) ناحیتی است در بلاد گیلان یا طبرستان . (از معجم البلدان ).